نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم فریبا حقیقی دلش آشوب داشت ولی به چیزی امید بسته بود که او را از آتش رها کرده و به گلستان سپرده بود. شیطان را می دید و بیش تر در اندیشه فرو می رفت که این همه عجز و لابه برای چه؟ فرزند رشیدش محکم و استوار گام برمی… بیشتر »
کلید واژه: "پدر"
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ: مهربان روزی که پدرم بود نمی دانستم روزی دیگر’ جای خالی اش کنج دیوار خانه، دلم را به لرزه وا می دارد. روزی که لقمه های غذایش از گلوی بی صدایش پایین می رفت، نمی دانستم روزی دیگر با نبودنش لقمه های غذایم، همراه با اشک… بیشتر »
کشتی خانواده به ناخدایی پدر، درمی نوردد دریای متلاطم روزگار، ناخدای باخدای کشتی با دستانی خسته و کمری خمیده، هم و غم اش شده ساحل آرامش برای خانواده. ای قهرمان من ! ای پدر! اندکی به چشمان خسته ات خواب را هدیه کن و آرامشی برایش بگذار. قهرمان زندگی من… بیشتر »
آخرین نظرات