نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ: فاطمه تمام تلاشم برای رسیدن به گلستان شهدا بود؛ انرژی قوی، مرا به خود جذب می کرد. وقتی رسیدم دیدم از سردی هوا و بارش نم باران لایه یخی نازک روی زمین را پوشانده؛ اما هیچ چیزی نمی توانست مرا از تصمیمم باز دارد. با سلام به… بیشتر »
کلید واژه: "#کمک"
ارسال شده در 11 دی 1397 توسط ریحانه علی عسکری در اخلاقی وتربیتی, فرهنگی, مناسبتها, دل نوشته, روایت تولیدی, #به قلم خودم
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ ریحانه علی عسکری هرچه تمرکز می کنم تا بتوانم حواسم را بدهم به صوت اصول، نمی توانم. درد دل هایم سنگ شده و وسط سینه ام مانده نه بالا می آید و نه پایین می رود. شاید فکری که توی مغزم جولان می دهد و نمی گذارد حواسم جمعِ اصول شود… بیشتر »
گوشه حسینیه جا خوش کردم و تسبیح را در دست گرفتم. ناخودآگاه چشمم به چند دختر بچه که سر جمع کردن استکان های چایی بحث داشتند افتاد و پیش خودم گفتم: چند روز پیش دوچرخه سواری و الان با حجاب کامل در مجلس امام حسین(ع)! وقتی به یکی از آن ها گفتم دستت درد… بیشتر »
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم مهربان خوشحال بودم که کارهای روزمره ام را مثل همیشه به پایان رسانده و نوبت به استراحت رسیده است تلویزیون را انتخاب کردم. چشمانم منتظر دیدن و گوش هایم در انتظار شنیدنی بود که خستگی را از تنم بزداید. منتظر سرگرمی… بیشتر »
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ: سرکار خانم رعنا اسماعیلی از خانه بیرون رفتم. نزدیکی های اتوبوس که رسیدم انگار خانمی حالش بد شده بود و داخل ایستگاه نشسته بود. چیزی که نظرم را جلب کرد پسر کوچکش بود که مدام مراقب مادر بود و داشت روسری او را مرتب می کرد. پسری… بیشتر »
آخرین نظرات