نوشته شده توسطنویسنده وبلاگ سرکار خانم زهرا گلستانه: بادخترکوچکم به سمت مسجد می رفتیم که از روبروی پایگاه بسیج محل ردشدیم. به دیوار بنری از مالک اشتر زمان بود و کنار در ورودی نیز تفتی با پارچه ی قرمز و پرچم سه رنگ ایران گذاشته بودند.… بیشتر »
کلید واژه: "#شهدا"
ارسال شده در 20 دی 1398 توسط ریحانه علی عسکری در فرهنگی, مناسبتها, دل نوشته, روایت تولیدی, #به قلم خودم
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم زهرا گلستانه: سردار به آسمان ها رفت؛ اما مهر او در دل ما تا ابد پاینده است؛ یادش به خیر، زمانی که کابوس داعش را از دلم برداشتی، سینه ام مالامال از عشق تو شد و همه در… بیشتر »
ماجرای قصه یمان از اوج گرمای سالی شروع می شود : داخل یک کانال، کانالی که اطرافش پر از میدان مین است دشتی بسیار دلنشین. یکی از رزمنده ها روی زمین افتاده با پایی که دورتر از بدنش به جای مانده … رنگ و روی یکیشان از فرط تشنگی پریده است و لحظاتی قبل… بیشتر »
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکارخانم فاطمه سلیمیان لباس سفیدم را به تن می کنم. از آن سفیدهایی که شادی را در چشم مردم انعکاس می کند. شیرینی پخش می کنم و هلهله کنان در میان جمع پرسه می زنم ،کم چیزی نیست حــُرّ من از میدان آمده… لبخند به لب در… بیشتر »
ارسال شده در 19 فروردین 1398 توسط ریحانه علی عسکری در خانواده, دل نوشته, روایت تولیدی, شهدا, #به قلم خودم
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکارخانم فاطمه سلیمیان از خواب سیاهی برخاستم و بهانه ی پدر را گرفتم. من همیشه سرمای غم و اشک های یخ زده ام را در میان گرمی آغوش پدرم گم می کردم. نرم نرمک به سوی کنج اتاق روانه شدم؛ با دست های لرزانم کوله ی خاکی رنگ روی… بیشتر »
آخرین نظرات