نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکارخانم فاطمه سلیمیان - پسرم زود لباساتو بپوش تا به استقبال پدرت برویم! پسرک دوان دوان به اتاق خود پناه برد و لباس هایش را بر تن کرد. مادر وقتی که پسرک از جلوی چشمانش محو شد نم اشک، چشمانش را گرفت و با خود زمزمه سر… بیشتر »
کلید واژه: "#خون"
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم مهربان خوشحال بودم که کارهای روزمره ام را مثل همیشه به پایان رسانده و نوبت به استراحت رسیده است تلویزیون را انتخاب کردم. چشمانم منتظر دیدن و گوش هایم در انتظار شنیدنی بود که خستگی را از تنم بزداید. منتظر سرگرمی… بیشتر »
آخرین نظرات