گوشه حسینیه جا خوش کردم و تسبیح را در دست گرفتم. ناخودآگاه چشمم به چند دختر بچه که سر جمع کردن استکان های چایی بحث داشتند افتاد و پیش خودم گفتم:
چند روز پیش دوچرخه سواری و الان با حجاب کامل در مجلس امام حسین(ع)! وقتی به یکی از آن ها گفتم دستت درد نکند که همه جا زرنگ و خانوم هستی، خندید و گفت: نه تو خونه. آخه خونه مامانم هست و این جا من برای امام حسین( ع) کار می کنم و باید زرنگ باشم.
مادرانی که دیگر از شال های رنگی بر سرشان و رنگ های روغنی بر صورتشان خبری نیست هم در گوشهء مجلس نشسته و صلوات می فرستند. دختر نوجوانی نزدیکم شد و گفت:
_ می توانم از دخترت در مهدکودک حسینیه نگه داری کنم. و شادی دخترم از بازی با هم سن و سالهایش . این جا خانه ای است که صاحبش فکر همه چیز را کرده، پذیرایی چایی و نگه داری بچه و سبقت در میهمان داری توسط پیر و جوان. حتی صورت ها با وجود لباس های تیره ، جذاب تر و مهربان تر به نظر می آید. پیرزنی از کیفش ژله بیرون آورده و به تمام بچه های سالن و بچه های مهد کودک می دهد.
زیارت عاشورا و روضه حضرت عباس(ع) تمام شد و جوان ها سرپا ایستادند برای سینه زنی و مداحی. از بچگی این قسمت از عزاداری رابیش تر دوست داشتم و همراه با مداحی آرام اشک می ریختم و بر سینه می زدم. پذیرایی شام و آن جمعیت واقعا، سخت و خسته کننده است اما جای تعجبی ندارد که حتی یک کلمه از سختی نمی شنوی. برکت وجود حسین (ع) را در چهرهء چند کودک که از وضعیت مالی و خانوادگی مناسبی برخوردار نیستند، می توان دید.
حتی در چادرها و مقنعه های دختران می توان وجود کربلا و درس عاشورا را مشاهده کرد و ای کاش این درس تا همیشه سال ها و ماه های زندگی ما، که زیر خیمه های عزاداری حسین(ع) بزرگ شدیم، ماندگار بماند و دستخوش حسادت کوردلانی که پشت شبکه های جادویی اینترنت پنهان شده و ذهن و قلب جوانان را نشانه گرفته اند، قرار نگیرد.
چند و چون این نشانه ها و اثر گذاری ها را جای گفتن بسیار دارد اما مهم تر و بالاتر از آن کاری است که ما می توانیم برای مقابله به مثل انجام دهیم. به نظر شما چگونه باید خط و خطوط حسینی و حسینی بودن را محکم نمود تا مبادا تند باد ناآگاهی به آن خدشه ای وارد نکند؟
آخرین نظرات