بچه به بغل کنارم نشست. تنگ تر نشستیم تا جایی برای بچه اش باز شود. بچه را کنارم گذاشت. می شناختمش. دوست دوران دبیرستان خواهرم بود. همه کسانی که بچه کوچک داشتند آنجا را برای نشستن انتخاب کرده بودند و به همين دليل محیط پر سر و صدا و شلوغی ايجاد شده بود.… بیشتر »
آرشیو برای: "تیر 1397, 15"
هنوز از هول و استرس انژیو مادرم در نیامده بودم که امتحانات ترم شروع شد. مادرم پنج شنبه نوبت دکتر داشت. می دانستم که اگر با یکی از خواهرانم برود پشت در مطب دکتر می نشینند و داخل نمی روند؛ از طرفی هم می دانستم که مادرم وقتی دکتر را می بیند نصف… بیشتر »
الهی شکر که گاهی وقت ها بهم تفهیم می کنی که هستم و به هر شکلی مجازاتم می کنی این که فقط خودت لایق صبوری کسی جز خودت صابر نیست. کاسه صبرم را به گدایی در میکده تو آویزان کردم، به تمنای وصال تو می اندیشم، متشکرم که به من فهماندی لیاقتم چه… بیشتر »
آخرین نظرات