نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ: سرکارخانم فریبا حقیقی یلدا، آشنایی به بلندای شب و کوتاهی روز. ساعت کلاس که به ظهر نزدیک می شود، چشم از ساعت برمی دارم و کیفم را روی دوش می گیرم و عازم خیابان می شوم. این هفته حال و هوای خیابان، شده و بیش تر بوی دیدارهای یلدایی گرفته. مادران در گردش مغازه ها و بچه های بی حوصله از گردش در شلوغی خرید. مردها هم مثل همیشه، هاج و واج از خرید و انتخاب. مغازه دارها بیش تر تلاش خود را برای عرضهء اجناس یلدایی کرده و عابر پیاده را در اشغال این اجناس درآورده اند. خبر از گرانی پسته و بادام و شیرینی باعث شده تا اکثر قریب به اتفاق مردم به سمت ذرت بو داده و پفک هندی و تخمه گل آفتاب بروند و این خریدها در کیسه های در دستشان مشهود است. بوی لبو و پرتقال در ناخودآگاه مشامم پیچید و مرا به روزگار کودکی کشاند. پدربزرگم درگوشهء اتاق می نشست و لبخند به لب مانند فاتحِ قسطنطنیه به شیطانی و بازی ما نوه ها نگاه می کرد. مادربزرگم هم تندتند چایی می ریخت و داد می زد که بیایید چایی بخورید. ما نوه های بازیگوش فقط به هندوانهء سبزِ وسط سینی نگاه می کردیم و مسابقهء حدس در مورد قرمزی یا سفیدی آن راه می انداختیم. خبری از میوه آرایی و ژله های رنگارنگ و حتی آجیل های غریبه نبود. چندکاسه تخمه گل آفتاب و گندم برشته و کشمش و نخودچی، دیسی پر از انار و نارنگی های هسته دار و پرتقال های ترش و مهم تر از همه قابلمه ای روی بخاری که حکایت از لبوهای قرمز و شیرین داشت؛پذیرایی شب چله و دورهمی یلدایی می شد. چند رنگ ساده و طبیعی در یک شب بلند خدایی. شبی که روسیاهی سرمایش در زغالش می ماند و بلندی و تنهایی اش در پشت دیوارِ ضخیم با هم بودنش. اما خط هایی که روی سادگی کشیده شد و دیدارهای صمیمی را به دیدارهای رسمی و پر از رنگ و لعاب تبدیل کرده آن هم لعابی از اسراف و گزافه. بچه ها فقط از یلدا دورهمی را می شناسند که پدران گوشی به دست گرفته و مادران تا خرخره فرو رفته در چشم و هم چشمی های زنانه. یلدا از گذشته بوده و تا آینده امتداد دارد اما ای کاش امتداد آن به مدگرایی پیوند نداشته باشد. همین سادگی های چندساعتی و شادی های آرام بخش آن می تواند نسل آینده را دوستانه تر به گذشته پیوند بزند و خاطرات خوش را دست به تا ابدیتِ یلدا، برساند. ایرانیان که مسلک اسلام را به عشق اسلام پذیرفتند و هم زمان با اصالت ایرانی تمام قواعد اسلام را هم پا و هم سو در زندگی پیاده کردند؛ این روزهای سخت اقتصادی بیش تر به آموزه های اخلاقی آن نیاز دارند. آموزه هایی که به جلوگیری از افراط و تفریط و اسراف اشاره دارد و راه گشای شیرینی لحظه های با هم بودن می شود. حضرت علی( علیه السلام) در خطبهء همام از نشانه های متقین و اشاره به آن می فرمایند: _و ملبسهم الاقتصاد. “پوشاکشان میانه بود” (ازافراط و تفریط به دور بودند) و همچنین در قرآن کریم می خوانیم (…..و کلوا و اشربوا و لاتسرفوا انه لایحب المسرفین)
موضوع: "#به قلم خودم"
نفاق، وانمود كردن به داشتن ارزشها، عقايد اخلاقى يا مذهبى و اصول و … است، در حالى كه فرد واقعا آنها را ندارد. نفاق، گفتن چيزى و انجام دادن چيز ديگرى است. اقسام نفاق، نفاق در عقيده، اخلاق و اعمال است.
تردیدی نيست كه در اسلام، خطر نفاق از خطر كفر خيلى بيشتر است، برای اینكه نفاق همان كفر است، ولی در زیر پرده. حال تا این پرده دریده بشود و آن چهره ی كریه كفر ظاهر بشود چقدر نفوس فریب خورده و گمراه شده اند.
هيچكدام از ما دوست نداريم ريشه هاى نفاق در خودمان يا فرزندان و اطرافيانمان باشد، اما گاهى اين خود ما هستيم كه با رفتار و تربيت اشتباهمان باعث مى شويم نفاق يا پنهان كارى در وجود ديگران شكل بگيرد و به يك صفت باطنى و درونى تبديل شود و من اين امر را واقعا تجربه كردم.
صبح بود، دخترم داشت براى رفتن به مدرسه آماده مى شد. معمولا هر روز صبح، هنگام لباس پوشيدن، به او تأكيد مى كردم كه زير روپوش مدرسه، بلوز كامواييت را بپوش؛ علت اصرارم هم اين بود كه مى خواستم سر كلاس و زنگهاى استراحت كه كاپشنش را در مى آورد، لباس گرم زير روپوشش پوشيده باشد تا سرما نخورد. حتى گاهى كه فراموش مى كرد مجبورش مى كردم روپوش را در آورده و آن بلوز را بپوشد.
اتفاقا آن روز اصلا به اين موضوع اشاره اى نكردم؛ اما او كه روپوشش را پوشيده بود، نزديك من آمد و آستين همان بلوز را از زير روپوش بيرون كشيد و گفت: “مامان، بليز قرمزما پوشيدما". من هم كه داشتم براى رفتن آماده مى شدم، زير لب آفرينى گفتم و مشغول كار خودم شدم تا اينكه سرويس مدرسه اش رسيد. براى اينكه او را صدا بزنم و كمكش كنم تا هر چه زودتر آماده شود، وارد اتاقش شده، در آن را باز كردم كه ديدم در حالى كه پشتش به من بود، داشت با عجله دكمه هاى روپوشش را مى بست. تعجب كردم و با حالتى عصبانى گفتم:” تو هنوز آماده نشدى؟ چرا روپوشت را در آورده بودى؟! “. با تعجب ديدم از زير آستين روپوش، آستين يك بلوز نازك تريكويى صورتى رنگ بيرون زده است. در آن لحظه از اين عصبانى نبودم كه چرا بلوز گرم نپوشيده، بلكه تمام عصبانيت و ناراحتيم از اين بود كه يك فيلم تمام عيار براى من بازى كرده بود و به من دروغ گفته بود.
كم كم عصبانيت ابتداى صبحم كه فروكش كرد، به اين فكر كردم كه شايد اصرار غيرمنطقى و بيجاى من (البته از نظر او)، او را وادار به بروز چنين رفتارى كرده بود؛ در حالى كه هيچ قصد بدى از اين كار نداشت. دخترم به علت گرمايى بودن، با پوشيدن آن بلوز كلافه مى شد و من به علت سرمايى بودن، فكر مى كردم كه بدون آن بلوز اذيت شده و مريض مى شود.
رفتار ما پدرمادرها و نحوه برخوردمان با فرزندان، گاه چنان است كه كودك براى رها شدن از زير فشار، وانمود به انجام رفتارى كرده، ولى در واقع كار ديگرى انجام مى دهد و به اصطلاح پدر و مادرش را دور مى زند. اين امر بسيار خطرناك است و كم كم مى تواند از مسائل كم اهميت و جزئى كه آسيب چندانى ندارد، شروع شده و به مسائل اعتقادى و اخلاقى سرايت كند.
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ فاطمه
صدای آشنایی او را به خودش آورد: _ تنها نشسته ای؟ آرام گفت: _هیچ کسی با خدا تنها نیست. منتظر کسی هستی؟ _مگر کار منتظر جز انتظار است؟ چه خوب شد که آمدی. آمدنت همیشه به موقع است. با لبخندی گفت: _ رد می شدم دیدم حال و هوای خوبی داری آمدم فیض بگیرم. او که دوستش را محرم می دانست گفت: _چند وقتی هست شرمنده ام؛ از این که تاکنون کاری برای امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)انجام نداده ام. با خنده ی همیشگی اش پاسخ تکان دهنده ای داد گفت: _این همه کار روی زمین مانده؛ برخیز کاری انجام بده؛ منتظرچه چیزی هستی؟ _آخه؟ _آخه نداره؛ زانوی غم بغل گرفتن کاری پیش نمی برد؛ خودت را در سختی ها بینداز؛ ببین چه برایت سخت است از همان شروع کن. _یعنی؟ همین طور که در چشمانم خیره شده بود گفت: _سرباز سر می بازد و مولا دل می نوازد؛ سرباز خودش موقعیت شناس و بعد عمل می کند؛ آتش به اختیار است. بلند شد و درحالی که نگاه اش قلبم را جلا می داد گفت: _خیلی کار دارم وقتم کم است حلالم کن. هنوز در فکر آن جملات ناب بود و با نگاه اش رفتن دوست صمیمی اش را بدرقه می کرد تا اینکه از افق دید اش محو شد. چندی بعد خبر اسارت اش را از اخبار شنید. تازه دریافت رمز آن کلام دلربا را. بله؛ خبر شهادت این شهید سر بلند همه را از خواب غفلت بیدار کرد.
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم صفورا صیرفیان پور
تا چندين سال پيش، تمامى البسه و پوشاك مورد استفاده مردم، از الياف طبيعى تهيه مي شد. اين الياف منشأ طبيعى دارند و به دو دسته عمده گياهى (پنبه، كتان و كنف) و حيوانى (پشم و ابريشم) تقسيم مى شوند. اما با افزايش روز افزون جمعيت، كمبود منابع طبيعى و توليد و عرضه الياف مصنوعى، استفاده از الياف طبيعى به مرور كاهش يافت تا اينكه امروز بيشتر پوشاك مردم جهان را الياف مصنوعى تشكيل مى دهد. (البته در اغلب موارد بصورت مخلوط با الياف طبيعى) اما بايد دانست كه الياف طبيعى، در مقايسه با الياف مصنوعى، مزاياى بسيار زيادى دارند كه هنوز هم، استفاده از آن ها را توجيه مى كند. الياف طبيعى، مانند ديگر عناصر طبيعت، داراى حيات هستند و در شرايط مختلف، از خود رفتارهاى متفاوتى را نشان مى دهند، بطورى كه هنگام سرما، منقبض شده، و مانع عبور جريان هوا از ميان مولكول هاى خود مى شوند و با اين عمل، ايجاد گرما مى كنند و در مقابل، هنگام گرما منبسط شده و باعث عبور جريان هوا از ميان مولكول هاى الياف مى گردد كه باعث احساس خنكى مى شود. مهم ترين و پركاربردترين ليف طبيعى، پنبه است كه در كشور ما به اشتباه به نام الياف نخى رايج است. برخى از مزاياى الياف طبيعى عبارتند از: راحتى پوشش و حس خنكى : الياف طبيعى مى توانند رطوبت زيادى جذب كنند كه اين خاصيت باعث مى شود لباس تهيه شده از اين الياف، رطوبت طبيعى بدن را جذب كرده، به سطح لباس كشانده و در اثر تبخير موجب احساس راحتى و خنكى شود. بر عكس، الياف مصنوعى عموما جذب رطوبت بسيار پايينى دارند كه موجب باقى ماندن رطوبت در سطح پوست و چسبيدن لباس به بدن و بروز احساس ناراحتى مى شود. وزن سبك الياف طبيعى نيز به راحتى آنها هنگام پوشش كمك مى كند. سلامت و بهداشت: الياف طبيعى منافذى دارند كه به تعريق پوست و عبور هوا و رسيدن آن به پوست كمك مى كند و احتمال ابتلا به بيمارى هاى قارچى و اگزماهاى تماسى را كاهش مى دهد. همچنين بدليل جذب رطوبت بالا، بار الكتريسته ساكن نداشته و اختلالى در انرژى مغناطيسى بدن ايجاد نمى كنند و ايجاد آرامش مى كنند. از طرف ديگر، بر خلاف الياف مصنوعى كه از مواد شيميايى و نفتى ساخته شده اند، ضد آلرژى، ضد حساسيت و ضد خارش هستند و براى كودكان و افرادى كه پوست هاى حساسى دارند بسيار مناسبند، در حالى كه الياف مصنوعى، عامل ايجاد سودا در بدن هستند. حفظ محيط زيست: الياف مصنوعى هم در مرحله توليد به طبيعت آسيب مى زنند و هم سالانه چند صد تن پلاستيك، از طريق دور انداختن اين لباس ها، به محيط زيست اضافه مى شود، در حالى كه الياف طبيعى، به راحتى در طبيعت دفع و تجزيه مى شوند و آسيبى براى آن ندارند. در كافى از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمودند: امير مؤمنان فرمود: لباس پنبه اى بپوشيد، زيرا لباس رسول خدا از پنبه بود و لباس ما اهل بيت هم از پنبه است. در مقابل، مواد مصنوعی، مانند اکریلیک، نایلون، پلی استر و مواد شیمیایی پلاستیکی دیگر، به سبب خاصیت عایق بودن خود، باعث تولید گرما هنگام پوشیدن لباس می شوند. در نتیجه موجب عوارض پوستی مانند جوش، آکنه، کهیر و … می گردد. همچنين مواد افزودنی به الياف مصنوعى، مانند تفلون و فرمالدهيد، كه در حال حاضر براى افزايش دوام، مقاومت در برابر لکه، مقاومت در برابر چین و چروك يا مقاومت در برابر شعله بكار مى رود، تهدیدی جدی برای پوست و حتى سرطان زا است. اين مواد، باعث آسیب کبد و کلیه، در حیوانات آزمايشگاهى شده است. لباس های تهیه شده از پلی استر نیز، حاوی آنتیموان است که سرطان زا است و برای قلب، ریه ها، کبد و پوست مضر است. پس بهتر است بجای استفاده از پارچه های تهيه شده با الياف صنعتی، از پارچه های طبیعی و ارگانیک و سازگار با محیط زیست استفاده کرد. چرا که لباس های طبیعی و ارگانیک، واکنش های آلرژیک و تحریک پوست کمتری دارند. منابع ١- خصوصيات الياف نساجى، محسن حاجى شريفى و جواد ساسان نژاد، مركز نشر دانشگاهى، تهران ، ١٣٧٤ ٢- مجله نساجى و فرش ماشينى مو كهن، ١٣٩٢/١٢/٥ ۳_rochi.ir anargol.com۰
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکارخانم فریبا حقیقی
چشمهایت را بسته ای و بار سفر بسته ای. پاهایت را پیشاپیش فرستاده ای تا غبار را از جاده های بهشت بزدایند. ماه بر صورتت حسادت می کند، ای بدر کامل. لب هایت را که شیرینی بهشت را تا سر حد مستی چشیده، به تبسمی گیج کننده آذین بسته ای. دست هایی که تا چند لحظه پیش به گدایی شهادت دراز بود، بالشی شد برای رویاهای شیرین. ابتدا و انتهای خواسته هایت فقط دو دست بود که اینک به هوا خواهی عاشقانه هایت مشایعت می کنند خواب پر رمز و رازت را .
آخرین نظرات