نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکارخانم فریبا حقیقی
چشمهایت را بسته ای و بار سفر بسته ای. پاهایت را پیشاپیش فرستاده ای تا غبار را از جاده های بهشت بزدایند. ماه بر صورتت حسادت می کند، ای بدر کامل. لب هایت را که شیرینی بهشت را تا سر حد مستی چشیده، به تبسمی گیج کننده آذین بسته ای. دست هایی که تا چند لحظه پیش به گدایی شهادت دراز بود، بالشی شد برای رویاهای شیرین. ابتدا و انتهای خواسته هایت فقط دو دست بود که اینک به هوا خواهی عاشقانه هایت مشایعت می کنند خواب پر رمز و رازت را .
آخرین نظرات