نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ: سرکارخانم فریبا حقیقی یلدا، آشنایی به بلندای شب و کوتاهی روز. ساعت کلاس که به ظهر نزدیک می شود، چشم از ساعت برمی دارم و کیفم را روی دوش می گیرم و عازم خیابان می شوم. این هفته حال و هوای خیابان، شده و بیش تر بوی دیدارهای… بیشتر »
کلید واژه: "#شیرینی"
شتربان افسار شترش را در دست داشت و حرکت می کرد. یک دفعه شتر خسته و عصبانی شد و به صاحبش حمله کرد. مرد ترسید شتر عصبانی دنبال او گذاشت و برای نابود کردن او عزمش را جزم کرد. مرد بی طاقت دوید و از ترس جان به اولین پناهگاهی که در آن بیابان دید پناه برد. به… بیشتر »
آخرین نظرات