نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ فاطمه صدای آشنایی او را به خودش آورد: _ تنها نشسته ای؟ آرام گفت: _هیچ کسی با خدا تنها نیست. منتظر کسی هستی؟ _مگر کار منتظر جز انتظار است؟ چه خوب شد که آمدی. آمدنت همیشه به موقع است. با لبخندی گفت: _ رد می شدم دیدم حال و… بیشتر »
آخرین نظرات