دیروز از شدت گرما و گرفتگی هوا می خواستم فریاد بزنم. زبانم مثل یک تکه چوب خشک شده بود. خواهرم زودتر از افطار بلند شد؛ فرشی را در حیاط پهن کرد تا کمی هوای تازه بخورد. ناگهان آسمان صدا کرد، خوشحال گفتم: _ می خواهد باران ببارد. سرم را به دیوار تکیه دادم و… بیشتر »
کلید واژه: "استجابت"
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ: مهربان چشم هایم را باز می کنم، سقف بالای سرم را می بینم، می گویم: _ خدایا شکرت که سقفی بالای سر دارم و هنوز هوایت را نفس می کشم. خدایا سپاس که آواز پرندگانت، و حمد و ثنایشان را می شنوم. از جایم بر می خیزم، دست هایم را باز… بیشتر »
آخرین نظرات