به محض اینکه امتحان تمام شد بچه ها شروع کردند به غر زدن: _ استاد نمره را به همه بدین _استاد سخت بود _استاد مهربون صحیح کنید. استاد لبخند زد و گفت: _ مسجد سید را که می ساختند مردم هم برای ساختش کمک می کردند، پول هایی که مردم می دادن را زیر یک پارچه می گذاشتند وقتی عمله و کارگر برای کمک میآمدند آخر روز، دست می بردند زیر این پارچه و بدون اینکه بشمارند پول بیرون می آوردند و به آن ها می دادند. یک روز یک نفر می آید و به قول خودمان هوله می رود برای خودش می چرخد آخر روز منتظر می ماند که حقوقش را بگیرد و برود. دست می کنند زیر پارچه پول خیلی کمی بیرون می آید. مرد که پول را می گیرد اعتراض میکند و می گوید با این پول من چه کار می توانم بکنم؟ به او جواب می دهند: با آن می توانی پاهایت را بشویی و بروی. استاد داستانش را تمام کرد وگفت: _شما هم هر قدر تلاش کنید همان قدر برداشت می کنید.
موضوع: "#به قلم خودم"
حرف زیادی ندارم فقط تو ماجرای اسنپ و راننده شریف اون، وسط این همه جنجال و دعوا، یه حرف از راننده اسنپ بدجور به دلم نشست. شاید بشه بگیم حاشیه ماجرای اسنپ، شایدم بگیم اصل کار، راننده گفت: این که میگن بی حجابی بی داد می کنه حرف درستی نیست من رانندم و روزانه کلی آدم جابجا می کنم. ۵۰ نفر از ۲۰۰۰ نفر بدحجابند که این آمار زیادی نیست. اول خدا روشکر بابت این آمار، اونم از فردی که توسطح شهره و شاید بشه گفت آمارگیریش از هر آمار گیری دیگه ای به واقع نزدیک تره، بعدم شاید این آمارایی که میدن برای بی حجابی خیلی مطابق نباشه، یه جورایی با گفتنِ این که مردم بد حجاب شدند و فروش چادر کم شده، و پخش این مدل اخبار، داریم قبحشو می ریزیم. دقت کنیم از دشمن رکب نخوریم. از راننده اسنپ که غیرت وسط گذاشت و نترسید حمایت می کنیم و تشکر.
نوشته شده توسط نويسنده وبلاگ سركار خانم صفورا صيرفيان پور
(مطلب مندرج در آخرين شماره نشريه عقيق)
اقتصاد مقاومتى كه از اوايل دهه ٨٠، در ادبيات مقام معظم رهبرى مطرح شده، تعبيرى نو و تازه در مفاهيم اقتصادى است كه تا كنون تعاريف گوناگونى براى آن ارائه شده است؛ اما جامعترين تعريف را خود ايشان فرموده اند: “اقتصاد مقاومتى، اقتصادى است كه براى يك ملت، حتى در شرايط فشار و تحريم، زمينه رشد و شكوفايى را فراهم ميكند.”
اقتصاد مقاومتى، رابطه تنگاتنگى با سبك زندگى دارد. اصلاح سبک زندگى و حاكميت دين و معنويات بر زندگى و بازگشت به فرهنگ بومى، دروازه اى براى رسيدن به اقتصاد مقاومتى است.
در حال حاضر سبك زندگى جامعه ايرانى با سبك زندگى اسلامى آرمانى، فاصله زيادى دارد و تحقق اقتصاد مقاومتى را با چالش مواجه ساخته است. نفوذ چنين سبكى از زندگى در جامعه انقلابى ايران و تغيير روحيات و نگرش مردم را مى توان در سياستهاى مادى گرايانه الگوهاى توسعه غربى جستجو كرد كه پس از جنگ در قالب سياستهاى تعديل اقتصادى اجرا شد و امروزه با وجود انواع رسانه ها، ماهواره، اينترنت و فضاى مجازى به شدت دنبال مى شود.
رسانه هاى مختلف جهان از مدتها قبل با درك اين مهم و كشف و پيش بينى سليقه هاى گوناگون افراد، الگوهاى رفتارى متناسب با آن را در قالب عكس، فيلم، مد لباس، رنگ سال، بازى هاى رايانه اى، نرم افزار و القاى رفتارهاى خاص، توليد و به جامعه مخاطبان خود عرضه مى كنند.
از اين رو، در مقابل هجمه هاى بى شمارى كه همگى الگوهاى نامناسبى جهت تبليغ مصرف گرايى و سبك زندگى غربى ارائه مى دهند، بايستى با الگوسازى مناسب و ترويج آن در بين خانواده ها و مخصوصا زنان، به پياده كردن برنامه هاى اقتصاد مقاومتى كمك نمود.
بسیاری تصور می کنند زنان، مخصوصا زنان خانه دار نمی توانند نقشی در تحقق اقتصاد مقاومتی ایفا کنند، در حالى كه چنین تصوری نادرست است.
از آنجا كه زنان به عنوان مدير داخلى خانه، تعيين كننده سبك زندگى و الگوى مصرف خانواده هستند، مى توانند خط مقدم جبهه اقتصاد مقاومتى باشند.
بسيارى از هزينه هايى كه امروزه به خانواده هاى ايرانى تحميل مى شود، تا همين چند سال پيش اصلا وجود نداشت و نيازى هم به آن احساس نمى شد.
رفاه كاذب، تجمل گرايى، مصرف گرايى، تنوع طلبى، راحت طلبى، خود نمايى، چشم و هم چشمى، اسراف، مصرف كالا و لباس با برند خارجى، دور انداختن وسايل و لباسها بجاى تعمير، مصرف كالاهاى يك بار مصرف و…، همه باعث تحميل هزينه هاى گزافى به خانواده و جامعه ايرانى شده است.
مديريت تمام امور گفته شده بر عهده زن خانه است. اوست كه مى تواند بر بينش و نگرش تمام اعضاى خانواده حتى همسر خود اثر گذاشته و فرهنگ مد نظر خود را بر خانه حاكم نمايد و فرزندانش را با فرهنگ و هويت صحيح ايرانى اسلامى تربيت كند.
فاصله گرفتن جامعه از اصول مكتب اسلام، بحران هویت را به دنبال دارد. در بحران هویت، فرد تابع فرهنگ وارداتی و بیگانه است. لذا براى اصلاح سبک زندگى و تحقق اقتصاد مقاومتى، زن و سپس ساير اعضاى هر خانواده، بايد با مراجعه به آموزههاى دينى و فرهنگ غنى قرآنى و بازگشت به آداب و رسوم بومى و سنتى خود و همچنين با پشتوانه اعتقادات قلبى، به بهترين شکل ممکن زندگى خود را اصلاح و هدايت کنند.
اگر سبک زندگى خانواده ها اصلاح شود، جامعه خود به خود به بهرهمندى مى رسد و مى توان از تحريم ها و فشارهاى اقتصادى با كمترين آسيب، به سلامت گذر كرد.
این منم یک زن زنی که زنیت خود را با تمام توان انکار کرد؛ به کارهای مردانه پرداخت تا نشان دهد از جماعت مذکر چیزی کم ندارد. زنی که همه او را شیر زن خواندند و برای پیش برد کارهایشان او را جلو انداختند با لفظ هایی که به کار بردند: _خودت می توانی یا بیام کمکت؟ و من با غرور کاذبی که نمی خواستم جریحه دار شود سخت ترین کارها را به خود تحمیل کردم تا به خودم و دیگران ثابت کنم می توانم. بدین ترتیب من از یک زن، به کمک راننده، عمله و وردست مکانیک تبدیل شدم؛ شدم پسر خانواده، و چه دیر متوجه شدم که انتهای راهی که می روم سرابی بیش نیست. حالا بعد از گذشتن پانزده سال، وقتی به آستانه سی سالگی رسیدم؛ وقتی دیگر توان بدنی سابق را ندارم و واقع بینی بر هیجانات و غرور کاذبم غلبه کرد؛ فهمیدم: فهمیدم یک زن در نهایت یک زن است. زنیت یک عنوان صِرف و ساده نیست؛ زنیت عنوانیست که روی آن اخلاق مداری زنانه پیاده شده؛ جسمش زنانه است، روح لطیفش هیچ سنخیتی با روح مردانه ندارد. در مواقع سختی می شکند؛ ناملایمات او را پیر می کند ؛ زنی که حتی تعداد موهای سرش را می شمارد و طاقت دیدن چین و چروک صورت، و پیری دست هایش را ندارد. زنی که دست هایش با جابجا کردن مصالح ساختمانی ملتهب می شود و با بوی مواد شیمیایی حالش بهم می ریزد. به ناگاه چه زود دیر می شود و من وقتی متوجه اشتباهاتم شدم که مردی شده بودم در کالبد زنانه، زنی با دست های زمخت و پیر، با صورتی که آفتاب آن را بی رحمانه بدون توجه به جنسیتش سوزانده با جسمی که تحمل کمترین بار را نیز ندارد و با روحی که دستخوش تحریف شده زنی که بعد از نابود شدن غرورش، لذت داشتن فرزند را می فهمد. زنی که از کار خسته است گاهی دوست دارد تا لنگ ظهر بخوابد یا برای خود قرمه سبزی درست کند و آرامش خانه را می خواهد بدون هیاهوی بیرون و کار و گرانی و… اما همه مرا یک مرد می بینند و توقعشان از من همان آدم سابق است؛ یک “شیر زن” من یک زنم زنی که از مرد بودن خود پشیمان است.
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکارخانم لیلا باباربیع
یک ماه بر سر یک سفره تطهیر محمدی بودیم. بر لبان منتظر بر عرضه حاجات و دل هایی که در بارگاه حق مانوس گرفت؛ تا شاید موهبتی شریک لبان ملتمسش شود. چه شب هایی که باران دیدگانمان بر دل لطیف سحر روانه شد به تمنای عرفان. من و تو هم هم پیمان شدیم که بر چشمه راز و نیاز الهی میثاق بندیم. ای دل! تو با من عهد کردی که دگر جز یاد تطمئن القلوب چیزی در دل شب گرفته هویدا نکنی. صدبار توبه شکستیم و رحمت الهی ما را فراگرفت. من ماندم و تردید؛ همانا تو رحمت الهی عالمگیری.
آخرین نظرات