نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ ریحانه علی عسکری
معمولا خانم ها، از این که اقوام همسر، بخصوص مادرشوهر در زندگیشان سرک می کشد و دخالت می کند ناراحت می شوند. آن ها احساس می کنند که استقلال زندگیشان به رسمیت شناخته نشده و دیگران آن ها را یک خانواده نمی دانند. یا فکر می کنند که مادر همسرشان به زندگی آن ها حسادت کرده و قصد پاشیدن آن را دارد. اما بیاییم به این قضیه طور دیگری نگاه کنیم؛ مادری که بیست و چند سال، فرزندش را پرورش داده و برایش از هیچ کدام از امکانات زندگی کم نگذاشته، مواظب خورد و خوراک و پوشاک او بوده و زندگی و موفقیتِ آینده او، تمام فکر و ذکرش بوده؛ حالا قرار است حاصل دست رنجش را به یه نفر تازه از راه رسیده بدهد. خب چه اتفاقی می افتد؟ با دیدن کمی بد رفتاری یا حتی ناشی گری و نابلدی که بر سر حاصل دسترنج زندگیش می آید برآشفته می شود. طبیعی است، هرکسی هم جای او بود همین حس به او دست می داد. از طرف دیگر زن و مردی که می خواهند زندگی مشترکی را شروع کنند؛ هرچقدر که شبیه به هم باشند حداقل در عادات و رفتارهای ظاهری و جنسیتی باهم متفاوتند. زمانی طول می کشد تا به اصطلاح قلق یک دیگر دستشان بیاید و به تفاهم برسند. در این گیر و دار، باید خانواده اجازه دهند تا آن ها بدور از دخالت بقیه، یک دیگر را بشناسند. در این میان، تنها راهی که باعث می شود نه سیخ بسوزد و نه کباب چیست؟ راهی که دلسوزی مادرانه و استقلال زندگی مشترک حفظ شود؟ در این جا دختر خانوم ها باید به نکته ای توجه کنند؛ اگر زنی بداند که عروسش هوای زندگی پسرش را دارد؛ به نیازهای او رسیدگی می کند؛ و خواسته های پسرش، در درجه اول اهمیت برایش قرار دارد می تواند با خیال راحت، پسرش را دست او بسپارد و کم تر در زندگیشان سرک بکشد. حال این اطمینان چطور حاصل می شود؟ تازه عروس ها می توانند علایق شوهرشان را از مادرش جویا شوند؛ این که چه غذایی دوست دارد؛ چگونه طبخی به مراجش سازگارتر است ؛ از چه رفتار و اخلاقی خوشش می آید و برای شریک زندگیش، چه اخلاق و رفتاری مد نظرش بوده است. و سعی کند علاوه بر این که آن ها را برای همسرش فراهم می کند؛ گوشه ای از آن را به مادرشوهرش نشان دهد. این کار باعث می شود که مادر همسر، به این نتیجه برسد که می تواند بجای نگرانی برای زندگی پسرش، او را دست عروس بسپارد و خود را بازنشست کند.
آخرین نظرات