وقتی طرح و نقشه داستان کامل شد و شخصیت هایش معلوم شدند باید شروع به تعریف داستان شود. بحث این جلسه این است: داستان چه طور باید تعریف شود؟ یا بهتر است بگوییم داستان از زبان چه کسی تعریف شود. اول شخص، دانای کل محدود، دانای کل نامححدود. عنوان بحث این جلسه زاویه دید است می خواهیم بگوییم که بهتر است داستان با چه زوایای دیدی روایت شود و کدام بهتر است. سه زاویه دید مهم داریم: اول شخص یا من راوی، مثلا: (گفتم: مامان شیر داریم؟ مادر نگاهم کرد و گفت: پدرت نخرید.) محدودیت این نوع زاویه دید: فقط از دیدگاه و درونیات خودش می تواند حرف بزند از ذهن شخصیت های دیگر نمی تواند حرف بزند از گذشته آن ها خبری ندارد؛ مگر این که از یک نفر شنیده باشد. اساسا بهترین زاویه دید برای خاطرات یا حتی زاویه دید خاطرات من راوی هستند. ویژگی مثبت این زاویه دید این است که روای اتفاقات داستان را برای مخاطب باور پذیر جلوه می دهد. از آن جایی که راوی سهیم در ماجرا است آن را خوب روایت می کند. معمولا نویسندگانی که ماجرای داستان برای خودشان تجربه شده باشد در روایت آن در داستان، از زاویه دید من راوی به عنوان یکی از شخصیت های داستان یا حتی قهرمان داستان استفاده می کنند و در بیان احساسات و هیجانات خوب عمل می کنند. برای مثال رمان وداع با اسلحه همینگوی. او خودش در جنگ اسپانیا حضور داشت و اساسا خودش را روایت می کند;از این رو خوب روایت می کند. جلال هم چون معمولا خودش را روایت می کند در اول شخص و من راوی خوب ظاهر می شود. اگر توجه کنید خیلی از کتاب هایی که نام برده شد خاطرات هستند. از این رو همان طور که در این نوع زاویه دید شخص ماجرا، احساسات و عقاید خودش را می تواند منتقل کند به همین اندازه در بیان عقاید و احساسات و … دیگر شخصیت های داستان دچار مشکل می شود; از این رو باید بسیار سنجیده و درست عمل کند. وقتی شخص نمی تواند وارد ذهنیات شخصیتی غیر از خودش بشود پس پرداختن به او کمی سخت خواهد بود. زوایای دید دیگر مشکلات خاص خودشان را نیز دارند بستگی به نوع داستان دارد. هر ماجرا و قصه ای فراخور ویژگی هایش نوع زاویه دیدش باید انتخاب شود. راوی من راوی، نمی تواند از ویژگی های مثبت و منفی خود صراحتا بگوید; بلکه باید در طول داستان آن ها را نشان دهد این موارد نقاط مثبت و منفی زاویه دید اول شخص هستند. پس اگر روایت های خود نوشت دارید مثل خاطره، یاد داشت های روزانه، سفرنامه و …. باید اول شخص روایت شوند. کتاب هنر داستان نویسی ابراهیم یونسی. عناصر داستان جمال میر صادقی. تاملی در باب داستان از لارنس پرین با ترجمه مرحوم محسن سلیمانی که چند روز پیش از دنیا رفتند. این سه کتاب این مباحث را در بخش زاویه دید به طور مفصل نقل کردند. نکته دیگه این که در نقل داستان با زاویه دید من راوی باید مواظب بود که نویسنده از توصیف ظاهر و حرکات خودش غافل نماند. معمولا نویسنده ها چون خودشان را روایت می کنند از این مورد باز می مانند, این موضوع خیلی مهم است. بحث دیگه مربوط به زاویه دید دانای کل محدود به یکی از شخصیت های داستان است. در این نوع زاویه دید نیز دوربین مثل اول شخص که همیشه همراه او بود’ همراه با یکی از شخصیت های داستان است, منتها فردی از بیرون داستان را روایت می کند. (مثلا : من به رضا که موهایش جو گندمی بود نگاه کردم. رضا دستش را توی جیب شلوار مشکلی گذاشت. من گفتم: میریم سینما؟) در اینجا راوی چه تیپی است؟ لباسش چه رنگی است؟ راوی خودش را باید البته حرفه ای توصیف کند، می توانیم بگوییم در زاویه دید اول شخص بیش تر از ضمیر من استفاده می شود و در دانای کل اسم یکی از شخصیت ها.
موضوع: "نویسنده: ریحانه علی عسکری"
همراه مادرم به فروشگاه محله مان رفتیم که با سیل عظیم جمعیت مواجه شدیم. با تعجب, به جمعیتی که در صف بلندی ایستاده بودند نگاه کردم و از نفر آخری که در صف ایستاده بود علت را سوال کردم.
خانمی که از او سوال پرسیده بودم با قیافه ای وحشت زده و متعجب به طرف من برگشت و گفت:
- مگر خبر نداری؟
قرار است قحطی بیاید؛ هرچه می توانی بخر و ذخیره کن.
تعجب کردم و از منبع خبر پرسیدم.
جواب داد: همه جا پر شده, چطور خبرش به تو نرسیده?
حدس می زدم که این شایعه از آن طرف آب آمده و دست بی بی سی در کار است.
بخاطر همین پرسیدم:
احیانا خبر را از ماهواره نشنیده اید؟
انگار کشف مهمی کرده باشد با هیجان گفت:
- خوب شد گفتید اتفاقا از شبکه بی بی س شنیدم.
جواب دادم اگر به خاطر داشته باشید چند سال پیش همین شبکه های ماهواره ای خبر تمام شدن دنیا را دادند.
فکری کرد و حرفم را تایید کرد.
پرسیدم: دنیا آخر شد؟؟؟
با دست پاچگی لبخندی زد و گفت: نه
گفتم باز هم قصد دارید خرید دارید?
گفت: آخر همه می خرند و ذخیره می کنند.
گفتم: می دانید با این کار چه ضربه ای به اقتصاد می زنند.
قحطی واقعی وقتی اتفاق می افتد که عده بیش از نیازشان می خرند و ذخیره می کنند؛ که علاوه بر اینکه این اجناس اضافه درخانه مانده و خراب می شود که این یعنی اسراف, تقاضا را هم زیاد می کند که این باعث می شود قیمت ها بالا رود آن وقت است که قحطی واقعی را می بینیم که حاصل افزایش قیمت است نه کمبود جنس در بازار.
همراه پنج تا از دوستان، مشغول خوردن شام بودیم و حرف می زدیم.
طبق معمول بحث سر این بود که چه کسی ظرف ها را بشوید.
آخر هم ظرف ها را گردن من انداختند؛ می دانستند در کارهای خانه کمک مادرم می کنم و بهتر از همه از پس این جور کارها می توانم برآیم.
بعد از خوردن شام، ظرف ها را به دستم دادند و من بیرون آمدم.
در حالی که زیر لب غر می زدم; به جایی که همیشه ظرف ها را می شستم رفتم.
ظرف ها که تمام شد قدم برداشتم تا به سمت سنگر برگردم که با صدای بلندی از جا پریدم و ظرف ها از دستم افتاد.
بدون توجه به ظروف شکسته و ریخته، به سمت سنگر دویدم، چشمانم سیاهی رفت.
هم سنگری هایم طعمه آتش دشمن شده بودند؛ و برای من حسرت بجا ماند.
حسرت این که چرا قبول کردم ظرف ها را بشویم.
سر سفره با دختر دائی ام, نشسته بودم.
بحث تعطیلات تابستان بود, یک دفعه فاطمه گفت:
- از یک شنبه باید برویم.
نمی دانم چرا این مدرسه تمامـ نمی شود.
تازه کلاس هشتم بود و خسته شده بود.
گفتم:
- می خواهی بنشینی در خانه مثلا چکار کنی؟
گفت: رمان بخوانم.
پرسیدم:
_ از کجا رمان می گیری؟
گفت: از کانال هایی که تبلیغش
می آید.
قبلا چند تا از این رمان ها را خوانده بودم؛ چون هیچ کنترلی رویشان نمی شد هر چرندیاتی که می خواستند تویشان می نوشتند.
گفتم:
- چرا رمان کتابی نمی خوانی؟
رمان هایی که توی این کانال های تبلیغی می آیند فایده ای ندارند.
حتی محتوی آن ها هم تبلیغ تجمل پرستی است.
یک سری آدم با حقوق های نجومی و زندگی آن چنانی را برایت تحریر می کنند آن وقت است که دیگر نمی توانی زندگی الانت را قبول کنی.
ببینم، الان یکی از بزرگترین آرزوهایت داشتن اتومبیل پورشه و گوشی اپل نیست ؟
خندید,
گفتم:
- دائما خودت را جای شخصیت رمان، که اتفاقا همه چیز زندگیش سر جایش است نمی گذاری؟
اصلا وقتی این رمان ها را می خوانی از زندگیت احساس رضایت می کنی؟
امروز ناگهان آسمان درهم شد؛ باد شدیدی وزید و باران باریدن گرفت.
پیش خودم فکر کردم شاید بی حکمت نیست این غرش و بهم ریختگیه آسمان.
سراغ اینترنت رفتم و جستجو کردم:
نه فقط آسمان، همه کسانی را که در عزای این امام بزرگ گریه می کنند و عزاداری به پا می دارند.
سایت تبیان پیش رویم باز شد؛ در مورد گریه جنیان و در راس آن جعفر جنی و داستان هایی که علما نقل کرده بودند.
در مورد عزاداری حیوانات و وحوش
و بلاخره در مورد عزاداریه آسمان, این طور آمده بود:
«و جلت و عظمت مصیبتك فى السموات على جمیع اهل السموات»؛ و بزرگ و عظیم شد بلاها و صدمات شما در آسمان ها و بر همه اهل آسمان ها.
در ادامه شرح زیارت عاشورا، شرح داده بود که چگونه اهل آسمان ها بر مصیبت امام حسین (علیهالسلام) گریستند؟
در فرازی دیگر از زیارت فرموده : و جلت المصیبة بك علینا و على جمیع اهل الاسلام .
یعنى مصیبت ها شما نه فقط براى ما دشوار است بلكه براى همه مسلمین سخت است اگر چه شیعه نباشد.
در جمله فوق میفرماید: نه فقط مصیبت شما بر اهل اسلام و ایمان سخت است بلكه براى آسمان ها و اهل آن سخت است كه آنها را گریان و ناراحت نموده است.
در فرازی دیگر از زیارت عاشورا میفرماید: “و اعظم رزیتها فى الاسلام على جمیع اهل السموات و الارض.”
پس در این عبارت اهل زمین اضافه شده از این چند عبارت نتیجه میگیریم كه مصیبت شما بر اهل زمین و آسمان سخت و مشكل بوده كه آن ها را به حالت تاثر و سوگوارى در آورده است.
در مورد حیوانات هم، روایت است که وحوش میآمدند و دور آن بدن حلقه می زدند، روی پا ایستاده و دستها را بلند می کردند و قطره قطره اشک می ریختند.
و مرغان آسمان گرداگرد آن ابدان طیبه به پرواز در میآمدند، و بال های خود را روی بدن مطهر سید الشهداء (ع) پهن می کردند که آفتاب بر آن نتابد.
در روایتی دیگر آمده است که برخی از جنیان که در واقعه بئر ذات العلم توسط امیرالمومنین مسلمان شده بودند برای یاری امام حسین(علیهالسلام) به کربلا رفتند، اما امام اجازهی جنگیدن به ایشان ندادند و ایشان پس از شهادت حضرت، مجلس عزا و ماتم برپا نمودند.
نمی دانم آسمان چگونه گریه می کند; اما شاید غرش امروز آسمان، نشانی از عزاداری آسمان باشد.
آخرین نظرات