نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ کوثر ولایت:
سرکار خانم صفورا صیرفیان پور
ديروز مايع ظرفشويى مان تمام شده بود و من مانده بودم با كوهى از ظرف نشسته.
به ياد خاكسترهايى افتادم كه چند ماه پيش جمع كرده بودم تا روزى مثل قديمى ها، ليوان هايمان را با آن برق بيندازم. مشغول شستن ظرف ها با خاكستر شدم. كار چندان سختى نبود، به راحتى چربى ظروف را پاك مي كرد و آنها را برق مى انداخت.
در حين شستن ظرف ها، به اين فكر مى كردم كه دو سه نسل قبل از ما از همه چيز حتى خاكستر زغال هم به درستى استفاده مى كردند.
از نظر آن ها هيچ چيز دور انداختنى وجود نداشت، همه مواد مورد نيازشان را از طبيعت مى گرفتند و اين حجم زباله و مواد بازيافتى را هم توليد نمى كردند. فقط اقلام ضرورى را تهيه مى كردند و اصلا جايى براى اين همه وسايل غير ضرورى كه امروزه در دسترس ما و كودكانمان است، وجود نداشت.
چند سال قبل كه من بچه بودم، پيرزنى بود در اقواممان كه حتى جوراب هاى نو را هم وصله ميزد كه مبادا زود پاره شده و دور انداخته شود!
اين را مقايسه كنيد با ما كه خيلى از چيزهايى را كه در طول سال مى خريم، شايد فقط يكى دو بار استفاده كنيم و اين يعنى صرف هزينه بيشتر و تحميل زباله بيشتر به طبيعت.
قديمى ها براى همه آدم ها و حتى اشياى اطرافشان حرمت قائل بودند و همين بود كه به زندگى و عمرشان بركت مى داد. يك زن و شوهر، هر قدر هم كه زندگيشان سخت بود، باز هم با هم مى ساختند، چندين و چند فرزند را به خوبى تربيت مى كردند، نسل با بركتى از خود بر جاى مى گذاشتند و نوه و نتيجه و حتى نبيره خود را هم مى ديدند.
اما امروزه براى خيلى از ما، علاوه بر اشيا، آدم ها هم دور ريختنى و يك بار مصرف شده اند. بركت از زندگى همه رفته و يك فرد چندان اميدى به ديدن فرزند خود هم ندارد، چه رسد به ديدن نوه و نتيجه و نبيره!
آخرالزمان است ديگر!
آخرین نظرات