پیاده روی بعد از باد و باران بهاری، چقدر آرام بخش و دلنواز هست.
وقتی در پیاده رو آهسته قدم می زدم و هوای بهاری را تا اعماق جان می سپردم، چشمم به شکوفه هایی افتاد که بر زمین ریخته بودند،
شکوفه هایی که مغرورانه به گُل نشستند اما تاب باد و باران نیاورده و حال، ذلیلانه به خاک افتادند.
به بالای درخت نظری انداختم، دیدم هنوز شکوفه هایی هستند که محکم و استوار بر شاخه چنگ انداخته و تن به باد و باران نسپرده اند.
خوشحال شدم و دستی عاشقانه بر تنه درخت کشیدم و ملتمسانه تقاضای حمایت از شکوفه هایش را نمودم.
اما بعد نهیبی به خودم زدم و گفتم:
_ مَثَلِ آن شکوفه ها و آن ریزش ها مانند ما شیعیان است که ناباورانه دم از شیعه بودن می زنیم و چشم به راهی امام زمانمان را می کشیم، اما به ناگاه در اندک باد و باران حوادث، رنگ می بازیم و چنگ از اصل و ریشه برمی داریم و عاقبتی چون ذلیل شدگان بر خاک
می یابیم، اما آنانی که تن به طوفان نداده و عاشقانه دامان امام را می چسبند، به میوه می نشینند و کام دل را شیرین به گرمای وجودش می کنند.
آخرین نظرات