نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم مهربان
شنیده بودم بزرگی می گفت اگر هر نفر در دنیا یک سطل آب بردارد سیل ریشه ظلم را می برد اما شنیدن کی بود مانند دیدن. با خدایم راز و نیاز کردم که خدایا، حق این چشم ها دیدن ظلم نیست تا کی آزادی را بشنوم و ظلم را ببینم ای کاش جای چشم ها و گوش هایم عوض می شد و جز اسمی از ظلم نبود و هر چه می دیدم آزادی بود و آزادی. فکر کردم تا بدان جا رسیدم که اگر ظالمان را به اطرافیانم بشناسانم؛ اگر دیگران بدانند حقیقتا دشمنانی وجود دارند; اگر دیگران را متوجه قدرت شان کنم; اگر دیگران را متوجه حماقت و ضعف دشمن کنم; اگر آن ها را از ماهیت و اهداف دشمنی دشمنان آگاه کنم; اگر خود گرفتار زرق و برق های دنیا نشوم; اگر چشمانم را به ظلم دیدن عادت ندهم و به او صبر و انتظار و شهامت را بیاموزم; اگر به او اعتماد به ولی خدا را یاد دهم; اگر به موثر بودنم در ریشه کن کردن ظلم ایمان داشته باشم و اگر خواستههای مظلومین را بشنوم و در حد توان برآورده کنم، آن گاه خوشحالم و سطل آبم را در دست دارم و با یاری خدا و دیگران، سیلی را می سازیم که ویران گر نیست بلکه آبادگر است، بلکه خانه های مظلومان را آباد می کند. من به واسطه این غم دوست داشتنی دریافتم که ناتوان و ناچیز نیستم. انا لله و انا الیه راجعون
آخرین نظرات