شاعر:
الهام ملمعی
چه ساده مي توان دلم، تو را به قصه ها سپرد
و ساده تر از آن شبي به شهر عاشقانه برد
چه ساده مي توان تو را به جشن سايه ها كشيد
و ساده تر از آن همان كه بي بهانه دل بريد
چه ساده در نگاه تو اسير گريه ها شدم
مرا ز ياد بردي و از اين قفس رها شدم
چه ساده مي توان تو را به عاشقي قبول داشت
و يك دل پر از غرور به قدر من صبور داشت
چه ساده مي توان تو را به اندكي بها فروخت
و سال ها به حسرتش غريب و صادقانه سوخت
چه ساده مي توان تو را ز قصر چشمه آب داد
و ساده تر از آن به تو نشاني سراب داد
چه ساده مي شود تو را از اين هوس رها كنم
و با ترانه اي تو را به عشق آشنا كنم
چه ساده مي شود كه تو دلي پر از جفا شوي
و ساده تر كه از منه غزلسرا جدا شوي
آخرین نظرات