روی صندلی بانک در انتظار اعلام شماره ام و باجه بودم.
پشت سر من گوشی یکی از مشتریان به صدا درآمد، سلام و احوال پرسی گرم با طرف مقابل آن هم با صدایی تقریبا بلند من را کنجکاو گوش کردن به صحبتشان کرد.
نمی دانم تماس گیرنده چه سوالی پرسید که مشتری بانک با لحن محکم و بدون تردید گفت:
_ فقط تخمه گل آفتاب بخر و انبارکن و دوباره ادامه داد:
_ منم دارم انبار می کنم، جام جهانی امسال تو روسیه است و همه بازی ها روز پخش میشه و مردم هم پای تماشای فوتبال تخمه می خورند، بخر و انبار کن که خیلی سود داره، یادت نره ها!
جمله ها و تاکیدش من را به فکر فرو برد، خرید و انبار برای سه چهار ماه دیگر و این که آیا خریدارانی باشند و…
واقعا من چه چیز انبار می کنم برای روزی که خریداری هست و حتما معامله ای می شود.
اصلا به فکر سود و زیان یا نوع جنسی که توشه می کنم هست؟
روزی که همه فروشنده و عارض می شوند و تنها یک خریدارمی بینی!
آن جایی که خریدار خود ضمانت دریافت کالا و پرداخت بها را داده.
وای بر من اگر کالایم خریداری نداشته باشد و افسوس بر من که به فکر انبار کالا نباشم.
مثقالی جنس، چه خوب و پربها و چه بد و بی بها بر زمین نمی ماند و تمام حساب می شود.
شماره ام را از باجه شنیدم و افسوسی بر اندیشه های دور و دراز و واهی ام گذاشتم.
خریدار
آخرین نظرات