اولین باری که به کلمه اعتماد بنفس دقیق شدم برایم خیلی جالب شد.
پیش خودم معنایش را تجزیه تحلیل می کردم.
با جستجویی در اینترنت این معنا بدستم رسید:
اعتماد به نفس واقعی و حقیقی آن است که قبل از این که در کاری موفق شویم نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام آن کار داشته باشیم.
حس می کردم این معنا با آن چه درمتون دینی یادگرفته ام نمی خواند.
با خود گفتم یک اصطلاح روان شناسی از یک روان شناس بی دین، چه انتظاری می توان داشت.
اما هروقت این کلمه را به عنوان یک ویژگی مثبت می شنیدم به فکر می رفتم.
زیاد شنیده بودم که متدینین هم از این واژه استفاده می کنند.
تا روزی که متنی را در مورد اعتمادبنفس در شرح صحیفه سجادیه دیدم:
روانشناسان و اندیشمندان حوزه های رفتار شناختی بر این باورند که اعتماد به نفس نه تنها نیمی از موفقیت است بلکه عامل اصلی بروز توانایی ها در انسان و شکوفایی استعداد هاست.
کتاب های بسیاری در این حوزه از سوی روان شناسان نگاشته شده است.
در بینش و نگرش اسلامی و قرآنی مسأله اعتماد به نفس با دشواری های سخت چالشی مواجه است. به نظر می رسد که بینش قرآنی چنین امری را به طور مطلق مورد تأیید قرار نمی دهد و آن را خارج از نگرش توحیدی ارزیابی و به گونه ای از مقوله شرک برمی شمارد؛
زیرا در نگاه قرآن به هستی، محور همه چیز، توحید محض است.
توحید امری پذیرفته شده و غیرقابل انکار است. بنابراین اگر کسی معتقد به این مسأله باشد که شخص می بایست تنها به خود اعتماد داشته و از تکیه بر قدرتی برتر خودداری ورزد و بر این باور تأکید کند که او به تنهایی قادر به انجام هر امری است، در حقیقت نادیده گرفتن حاکمیت و مالکیت و خداوند در امور هستی است.
در بینش اسلامی و قرآنی انسان نه تنها می بایست در همه امور خویش خداوند را به عنوان حاکم و مدیر و مدبر بنگرد بلکه در کارهای خویش باید به او توکل و اعتماد کند و از اعتماد به نفس به معنا و مفهومی، خودداری ورزد؛ زیرا گونه ای از اعتماد به نفس، چیزی جز باور به استغنای ذاتی و خودمحوری نیست که بر خلاف بینش و نگرش قرآنی است
پس با این حساب می توان بجای واژه اعتماد بنفس، واژه اعتماد به حق رابکار برد.
آخرین نظرات