روز سیزده رجب بود همان روزی که مردم به روز پدر می شناسند. وسط یک عالمه کار و عید و دید و بازدید که بنایی هم وسط آن بل بشو، قوز بالا قوز شده بود، مانده بودم که چه هدیه ای برای پدرم بگیرم. رسما چند روز را خانه عمو کنگر خورده و لنگر انداخته بودیم. از… بیشتر »
آخرین نظرات