بین پیاده روی و سوار اتوبوس شدن مردد بودم که صدایی از آسمان شنیدم، می خواست باران بیاید. مثل بچه دبستانی ها ذوق زده شدم و پیاده روی را ترجیح دادم. خیس از باران رحمت خدایی درون خیابان قدم می زدم. آن قدر باران تند می بارید که همه زیر سرپوش مغازه ها پناه… بیشتر »
آخرین نظرات