هر روز عصر موعد کلنجار رفتن من با پسر نوجوانم بود، موضوع بحثمان هم جمع کردن و شستن جوراب هایش بود. آنروز عصر دیگر خونم به جوش آمده بود و با عصبانیت گفتم: _ دانیال جوراب هایت را جمع کن و بگذار دم حمام . او هم به رسم نوجوانی و پسر بودن گفت: _مامان ولش… بیشتر »
آخرین نظرات