نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم فریبا حقیقی آفتاب از هر طرف به صورتم می خورد و عرق ها هم شُرشُر از پیشونیم پایین می ریخت و شوری اش چشمهایم را می سوزاند. به ساعت نگاه کردم، بیست دقیقه شده بود و حرکتی از اتوبوس ندیده بودم. پایین رفتم و اعتراض… بیشتر »
کلید واژه: "اتوبوس"
ارسال شده در 8 خرداد 1397 توسط ریحانه علی عسکری در اخلاقی وتربیتی, فرهنگی, روایت تولیدی, #به قلم خودم
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم فریبا حقیقی در حالی که منتظر اتوبوس بودم، چهره های مردم را نگاه می کردم، بعضی با دقت به شماره مسیر نگاه می کردند و بعد سوار می شدند تا مبادا مسیرشان دور و اشتباه شود. بعضی هم فقط دنبال وسیله ای بودند برای گذر از… بیشتر »
سوار اتوبوس احمد آباد -میدان جمهوری بودم. اتوبوس نو، با صندلی های پارچه ای و نرم و مجهز به کولر بود. آن قدر فضا خوب بود که خواب سراغم آمد. هرطور بود مقاومت کردم و نخوابیدم. ایستگاه آخر که می خواستم از اتوبوس پیاده شوم، دختری را دیدم که روی صندلی… بیشتر »
آخرین نظرات