شتربان افسار شترش را در دست داشت و حرکت می کرد. یک دفعه شتر خسته و عصبانی شد و به صاحبش حمله کرد. مرد ترسید شتر عصبانی دنبال او گذاشت و برای نابود کردن او عزمش را جزم کرد. مرد بی طاقت دوید و از ترس جان به اولین پناهگاهی که در آن بیابان دید پناه برد. به چاه بزرگی که سر راه خود دید پرید و خوشحال شد که از شر شترش در امان مانده است وقتی خیالش راحت شد به موقعیتش دقت کرد. آویزان شده بر دلو، توی چاهی که با طناب به بالا وصل بود. دو موش سیاه و سفید طناب چاه را می خوردند. زیر پایش راکه نگاه کرد اژدهایی با دهان باز را دید که منتظر است طناب پاره شود، سطل بیفتد و اژدها او را ببلعد. شتر خشمگین هم بالای چاه ایستاده منتظر، تا او بیرون بیاید و خشمش را بر سر او پیاده کند مانده بود معطل که چه کاری انجام دهد که کندوی زنبور عسلی در دیواره چاه نظرش را جلب کرد. انگشت خود را به عسل داخل آن زد و چشید؛ طعم فوق العاده خوشمزه ای داشت. انگشتی دیگر و ادامه داد. آن قدر عسل خورد و سرگرم شیرینی آن شد تا فراموش کرد؛ فراموش کرد که روی دلوی با طنابی در حال خورده شدن ایستاده، فراموش کرد که شتری عصبانی برای له کردن زیر قدم هایش لحظه شماری می کند فراموش کرد که اژدهایی برای بلعیدنش دهانش را باز کرده چاهی که مرد درونش افتاده، دنیاست اژدها مرگ است موش های سیاه وسفید، شب و روز است که می آیند و میروند شتر عصبانی شیطان است طناب درون چاه، عمر است که هرچه می گذرد کوتاه تر می شود عسل درون دیوار چاه، شیرینی دنیاست که انسان با چشیدن طعم آن، دلبسته آن می شود و فراموش می کند که در چه موقعیت خطرناکی قرار دارد. مواظب باشیم شیرینی دنیا، باعث فراموشی موقعیت خطرناکی که در آن قرار داریم نشود.
شیرینی عسل
آخرین نظرات