روی صندلی اتوبوس نشسته بودم. صندلی من پشت به خیابان بود و به راننده دید نداشت. غرق افکارم بودم که صدایی بلند گفت: -(آقای راننده می خوام برم باغ غدیر کجا باید پیاده بشم) با خودم گفتم: خب از یکی از خانم ها می پرسید. بایدحتماصدایش را روی سرش بیندازد.… بیشتر »
آخرین نظرات