نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ مهربان
خوشا آنانکه جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسند بسی گفتند و گفتیم از شهیدان شهیدان را شهیدان می شناسند آری باید شهدا را از نگاه شهدا بررسی کرد، و از خودشان، ساحت حضورشان را پرسید. تامل در سیره ی شهدا و کنکاش در روش زندگی آنها، خود، سخن کردن شهدا و لب گشودن شهدا است، که بلی مبداء و مبنای شیوه ی زندگی ما، قرآن مبین است. سبک زندگی قرآنی همان، سبک انتخاب های شهدا در نوع زندگیشان بود. حال کمی فراتر از ظواهر می رویم و به بطن آیات می نگریم؛ تا نوری محسوس را بیابیم، و از قرآنِ نازل، پی به قرآنِ ناطق ببریم. “اطیعوا الله و اطعیوا الرسول و اولی الامر منکم” آنگاه که شهدا، روح قرآن، و مفسر قرآن را امامِ حی یافتند؛ صبح و شام “اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد” ذکر لبانشان بود.این گونه بود، که دغدغه ی ذهنی و قلبی آنان “و علی الارواح التی حلت بفنائک” شد. به همین دلیل است که، اگر گاهی، صفحات زندگی شهدا را، ورق بزنیم؛ تا بلکه با ما سخن گویند؛ تنها نقطه ی اشتراک و نقطه ی اوج آنها را در سیدالشهدا می یابیم. همان اباعبدالله شهیدی که یاران شهیدش را، بهترین یاران عالم معرفی کرد. پس لحظه ای حیات قلب شهدا تضمین نمی شد مگر با یافتن ویژگی های این یاران خاص، همان ها که “حلت بفنائک” شدند و در حضرت یار حل شدند. این نگاه بصیرتی شهدا به تاریخ، تا آنجا پیش رفت، که دریافتند؛ باید مولایِ زنده تنی باشد تا “حلت بفنائک” او شوند و آن مهم را در کسی نیافتند؛ جز، یوسف زهرا. سپس نوبت به رساندنِ خود و تطابق خود با ویژگی های یاران امام زمان شدند، پس “لیس للانسان الا ما سعی” را سرلوحه ی خود قرار دادند، و جِد و جَهدِ خالصانه پیش گرفتند؛ از آن جمله می توان یافتنِ ویژگیِ “فرمان بری از مولا و پیشوای پیش روی” را نام برد که از روایات بدست آوردند، و آن را به دیده ی منت نهادند، و نیز باز، پیش رفتند؛ و در مرحله ی بعد “کونوا دعاه الناس بعملکم بغیرالسنتکم” شدند؛ و زبانِ رفتارشان را صحه ای بر زبانِ گفتارشان گذاردند؛ و در این راستا با پوشش زره ای “تقوا"، قدم در میدان جامعه نهادند، “یاایهاالذین آمنوا اِصبروا و صابروا و رابطوا و تقواالله لعلکم تفلحون"، و عمل به خطبه ی ۱۵۰ نهج البلاغه را، لازمه ی عمار شدن یافتند. در نتیجه، فتنه را به عدم وحدت مسلمانان تعبیر کردند و ای کاش می بودند و رِساتر از رَسانه های امروزی، روشنگری می کردند که، ایها الناس، عراق را، عراق را، عراق را بنگرید؛ و جنگ ما با حزبِ بعث را، به پای برادرانِ دینیِ عراقی مان مگذارید، و دسیسه های دشمن را برملا کنید. قطعا شهدا، این گونه می گفتند: 《ای زیبافکر و ای زیبا بصیر، منِ شهید را، کشته ی فتنه ندان؛ که من، کشته ی تحتِ ولایتم؛ و چه در فتنه های سخت و چه در فتنه های نرم، محل رجوعم، ولیِ زمانم بوده است. نیّتم نه کشته شدن، که زنده کردنِ امر ولی بود؛ و گر، بیش از یک جان، در توان داشتم اهدا می کردم》. و کلام آخر شهید: ای هم وطن، و ای هم مسلک، بدان، زُهیر شویم یا وَهب، حبیب شویم یا حُر، حتی اگر عباس_علیه السلام_شویم؛ همه و همه، تحتِ امرِ یک فرمانده، باید بمانیم.یک فرمانده. “یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المؤمنین اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومه لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم” (مائده54)
آخرین نظرات