نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم فریبا حقیقی
سرزمین ایران مانند گربه ای رام، در نقشه جغرافیا نشسته و سالیانی متمادی است آرام گرفته. با کوه های بلند و دریاهایی پر هیاهو و کویرهایی شب نما. گوشه گوشه اش خاطره دارد و رنگ هایی به دل ربایی شهادت. انسان ها در کنار حیوانات روزگار سپری می کنند؛ البته گاه گداری دست انسان های آدم نما، زخمی بر طبیعت روان می کند اما! خانم شهره سلطانی عزیز، این روزها سخت درگیر ماجرای رسیدگی به حیوانات بی خانمان شده ای، آن هم با هشتگ و … خانم سلطانی از شما خواهشی دارم.
می شود روزی از روزهای فراغتتان ، دست در دست من بگذاری و چرخی در نزدیک ترین چهار راه، و حتی در قبرستان نزدیک خانه ات بزنیم؟ البته بدون عکس و سلفی و دنبال کننده های آتشین!
می خواهم صداهایی آشنا را بشنوی. آری، می شنوی صدای دخترگل فروش سر چهار راه را؟ یا صدای پسری که دبه آب بر دوش گذاشته و طلب شستن قبور را دارد؟ می بینی آن مادر بچه به کمر بسته را، در حال شستن خانه از ما بهترانِ ژن خوب دار؟ اگر به مهر و محبت مردمان سرزمینم لحظه ای شک داشتم؛ تو را با خود همراه نمی کردم تا دردهای آشکار و پنهان جامعه را ببینی. هنوز هم دل نگران گربه ها و سگ های آواره ای؟
البته سلبریتی های (آدم های معروف) گوشی به دست و دنبال کننده را بیش از این توانی نیست. حیواناتی که سنگ آن ها را به سینه می زنی، سالیانی متمادی است که با انسان ها زندگی می کنند و خدا آن ها را برای اشرف مخلوقاتش خلق کرده. پس تا آدمیان فریاد خواه وجود دارد؛ نمی توان گوشی به دست هوادار حیوانات شد.
آخرین نظرات