نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ کوثر ولایت:
سرکار خانم صفورا صیرفیان پور
آن قدر مى گويم تا نفسم قطع شود، يا رب يا رب يارب !
دو شب است به در خانه ات رفته و صدايت زده ام. با هراس و اشتياق و بيم و اميد تو را خوانده ام، با زيباترين نامها. اى شكيبا، اى گرامى، اى زنده، اى به خود پاينده، اى آمرزگار، اى توبه پذير، اى ديرينه احسان و … بى تاب از گناهان خود و حريص به كرم تو، قرآن به سر گرفته و قسمت داده ام.
عزيزترين ها را واسطه كرده ام. بمحمد، بعلى ، بفاطمة ، بالحسن، بالحسين و … سبك بار بيرون آمده و باز فردايش ديده ام كه همان آدمم. همان قلب، همان نيت و همان افكار و انديشه ها. خداى من ، پس چه شد؟ اين همه زارى و التماس من به درگاهت چه شد كه هنوز نمى توانم جلوى نيت و فكر و زبانم را بگيرم.
اشك هايم را خريدار نبوده اى يا اشك هايم آن قدر آبكى بوده كه راه به جايى نبرده اند؟ يا شايد پرده پوشى و بردبارى بى مثل و مانندت، مرا هم چنان جسور و كم حيا نگه داشته است؟
يا شايد زنگار قلبم آن قدر بوده است كه بايد بارها و بارها احيا بگيرم و بيش از پيش بخوانمت؟ خداى من، آن قدر گناهانم را با كرمت پوشاندى و با لطف و رحمت بى كرانت نوازشم كردى، كه باز بر نافرمانيت جرأت كرده ام. ببين!
حتى باز هم خودم را تبرئه و تقصيراتم را به گردن تو مى اندازم! خداى من چقدر صبورى مى كنى و به رويم نمى آورى! مرا از درگاهت مران. فرصتى ديگر بده تا شايد همانى شوم كه تو مى خواهى. دستم را بگير و امشب هم مرا نزد خودت ببر. مرا رهايى ببخش و به رحمتت خلاصم كن. مرا از خودم، نفسم، آمال و آرزوهايم خلاص كن. از تو به سوى تو گريزانم. به زيبايى آنچه در نزد توست، از زشتى آنچه پيش منست در گذر.
اى مهربانترين مهربانان.
آخرین نظرات