نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم زهرا گلستانه:
دوستم تعریف می کرد:
_ چند سال پیش در شهر اصفهان زلزله ی کوچکی آمد( سال 92یا93) ساعت حدود12:30 شب بود و من روی فرش کف هال دراز کشیده بودم که لرزشی را در زمین احساس کردم.
با خودم گفتم:
_شاید یک کامیون از کوچه عبور کرده و این لرزش را در زمین ایجاد کرده پس خوابیدم؛
اما همان موقع برادرم هراسان از اتاق بیرون آ مد و پرسید:
_چه خبرشده؟
گفتم:
_فکر کنم ، یک کامیون از کوچه رفت ولی او گفت:
_نه زلزله شده.
با شنیدن اسم زلزله ترس تمام وجودم را گرفت و خواب از سرم پرید،
دوستم می گفت:
_ویروس هایی هستند که قربانیان آن ها در بعضی کشور ها بیشتر از کرونا هستند
اما این ها توطئه ی دشمن است که کرونا را در چین بزرگ کرده تا در دل آن ها هراس بیندازد.
آخرین نظرات