وبلاگ مدرسه علمیه کوثر

نظر از: الهه [بازدید کننده] 

الهه

سلام
نمیتونم هیچ تصمیمی بگیرم چون واقعا طرف مقابلم هیچ ثبات اخلاقی نداره. به هرکی میگم دوسش ندارم میگن ازبس به اینکه دوسش نداری فکرکردی که باورت شده. بهشون میگم من درکنارش اصلا حالم خوب نیست بازم میگن تو باید بسازیش
من خودم آدم شوخ و خنده رویی هستم ولی اون حتی شوخیا رو نمیفهمه. تو باغ نیست. خب منم تو خونه مثل خودشم
بارها شده که من خسته بودم یا مثلا یه جایی از بدنم درد داشته ،زبونی زیاد میگه دوستم داره ولی واقعا وقتی به همه چی فکر میکنم می بینم حتی یه قدم مثبت واسه م برنداشته. هیچ کاری واسم نکرده.
قانون طرف من نیست که بتونم کاری بکنم. من دوسش ندارم. هیچوقت با کسی حتی توی ذهنم مقایسش نکردم. هیچوقت حتی زندگیمو با کسی مقایسه نکردم
من دوسش ندارم. طرفم مرغش یه پا داره و حتی حاضر نیست واسه بهتر شدن شرایطمون بیاد مشاوره
اون می خواد زندگیشو اون طوری که خودش دوست داره بسازه. خب هرکسی یه آرزوهایی داره واسه زندگیش. منم خیلی چیزا واسه زندگیم تو ذهنمه ولی حق و اجازه عملی شدنشون رو ندارم.
اون از خونوادش میترسه وگرنه برای دومین بار بطور جدی بهم گفت منو نمیخواد و ما به درد هم نمیخوریم. ولی یه کم که بگذره بیخیال حرفش میشه
مردی که زنش توی همه مراحل زندگی واسش اولویت آخر باشه چی میشه؟
اونوقت
من کمبود محبت ندارم ولی توجه میخوام.
نمیدونم منو درک می کنید یانه. به خواست خودم نبود
هیچ خطایی هم مرتکب نشدم.
راستی مردی که به حرف زنش اهمیتی نمیده. حتی گوش نمیده زن چی میگه چجوری میتونه زندگی کنه؟ اصلا میشه اسمشو گذاشت زندگی؟
ما فقط ناهار و شامی رو باهم میخوریم
نه اهل تفریح و گردشه. نه شوخی و خنده. مابقی ساعت های روزمون داره بیخودی تلف میشه

1398/12/06 @ 10:01


فرم در حال بارگذاری ...