در مورد شخصیت که آخرین سرفصلی بود که بحثش گذشت چند نکته قابل اهمیت است:
شخصیت مثلا دارای حالاتی درونی می شود که بروز بیرونی دارد:
مثلا کسی دم در اتاق عمل است و پسر یا همسر یا دختر یا…. او زیر تیغ جراحی است و پزشک به او گفته احتمال زنده ماندن بیمار شما کم است.
خوب این آدم دم در اتاق عمل با چه ژستی منتظر می ماند؟
یک نفر شاید فقط قدم بزند و عرق کند.
یک نفر مثلا ویژگی اش این است که در این مواقع پاهایش سست می شود و روی صندلی می نشیند و سرش را پایین می اندازد یا سرش را میان دو دستش می فشارد.
احتمال زیاد افراد معتقد ذکر می گویند و دعا می کنند.
عده ای هم اصلا نمی توانند توی بیمارستان بمانند.
می روند بیرون توی امام زاده ای, جایی.
آن شخصیت خاص هم معمولا تابع شرایط ویژه خاص می شود.
مثلا یک نفر که بچه فلج دارد همیشه شاید توی فکر این بچه باشد.
یا کسی که خودشیفتگی دارد هم شرایط خاص او را به این روحیه وا میدارد.
هر کدام از این افراد با توجه به ویژگی های خاص خودشان توصیفات خاص دارند.
مثلا کسی که بچه مریض دارد می تواند اینطور باشد که اغلب در جمع ساکت است یا به خاطر بچه نمی توند در هر جمعی شرکت کند.
همچنین کسی که دچار خود شیفتگی هست احتمالا از آینه زیاد و بیش از حد استفاده می کند یا اگر می خواهد به مهمانی برود بیش از اندازه برای درست کردن قیافه خود وقت صرف می کند.
من شخصیتی را می شناسم که وقتی می خواهد به مهمانی برود شاید بیش از یک ساعت طول می کشد که لباسش را ست کند و مویش را شانه بزند به گونه ای که خانمش می گفت این ویژگی او مهمانی رفتن را بر من تلخ می کند.
نمی دانم با شخصیت ننه علی آشنا هستید یا نه؟
مادر یکی از شهدای دفاع مقدس بود.
بعد از شهادت پسرش هیچ وقت از سر قبر پسرش بر نگشت تا جایی که همانجا آلونکی ساخت و به زندگی اش ادامه داد
یا بانوی سرخ پوش:
خانمی که قبل از انقلاب از طریق یکی از مجلات با پسری آشنا می شود و تلفنی با او قرار می گذارد که در یکی از میدان های تهران با لباس قرمز هم دیگر را ببینند دختر لباس قرمز می پوشد و سر قرار می رود
ولی خبری از پسر نمی شود.
دختر سال های سال با لباس قرمز منتظر پسر می ماند حتی لحاف و زیراندازی که آن جا پهن می کند هم قرمز است فکر کنم بعد از انقلاب از دنیا رفت.
خوب این شخصیت ها فراخور این موقعیت ها خاص می شوند.
البته داستان قرار و عشق بانوی سرخ پوش چیز قطعی نیست، منتها حضورش اتفاقی واقعیست که سال های سال او با لباس قرمز منتظر کسی بود.
فکر کنم این بحث ( فکر کردن به شخصیت های خاص) برای داستان نویس خیلی مهم است.
البته داستان از همه لحاظ باید جذاب باشه ولی مهمترینش شخصیت است.
یک نکته مهم که شخصیت را جذاب می کند و باید مورد لحاظ نویسنده قرار بگیره اینست که نویسنده شخصیت را دچار کشمکش درونی با خودش کند.
شخصیت اگر دچار کشمکش درونی شود خیل خوب می شود.
مثال می زنم:
پزشکی دارد بیماری را جراحی می کند
حین عمل جراحی می فهمد که بیمار قاتل پسرش بوده است.
او اینجا می تواند به سادگی و بدون اینکه کسی خبردار شود قاتل پسرش را بکشد.
اما به یاد سوگندی که خورده بود می افتد که کار طبابت را بدون بی طرفی کامل انجام دهد و اتفاقا فردی است معتقد و پایبند به عهد و قسم.
او اینجا هنگام جراحی با خودش کلنجار می رود که انقام پسرم را بگیرم یا به قسم وفادار باشم و برای درمان کامل بیمار تلاش کنم.
مخاطب به شدت منتظر است تا ببیند چه می شود.
این نوع کشمکش ها باعث می شود که مخاطب نتواند حدس بزند که شخصیت چه کار می کند و تعلیق هم ایجاد می کند.
تاهمین جا برای بحث شخصیت کافی است.
آخرین نظرات