پاییز
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم لیلا باباربیع
هیچ کس نفهمید قلبی راکه برگ ریزان است.
در فصل رنگارنگی، زیر تازیانه، با دو عروس رنگارنگی زمین محو شدی .
ندیدی که طوفان حوادث تیشه به ریشه نگاهم زد و داغ این غم بزرگ را روی لبانم نشاند؟
عجب مردمی !
اینهاانسانند، گویا درون باغ وحشی روحت را به اسارت بردگی کشاندند.
بیابیرون از این همه مرز خودخواهی و خودگسیختگی .
مگر نمی بینی که بهای انسان بودن را با خون نوشتند و بر سر در خیابان ها به رخ کشیدند و قهقهه ها را بر بالای بام های سکوت شب گرفته علم کردند…
هیس ، هیس ،دخترها فریاد نمی زنند..
آخرین نظرات