تازه عقد کرده بود. پدرش هم به تازگی ماشینی راقسطی خریده بود, زندگیشان تازه روی روال افتاده بود که فهمیدند پدرش دوباره سر خانه اول برگشته است.
دوباره دنبال رفیق بازی رفته بود و مصرفش را شروع کرده بود.
بعد از مدت ها که همدیگر را دیدیم برایم درد دل کرد.
اینکه مقداری از پس اندازی که داشته و حاصل دسترنج خودش بوده را خرج جهیزیه اش کرده و این که برای بقیه جهیزیه اش هم اصلا نمی تواند روی پدرش حساب کند.
صبح تا شب کار می کرد,فکر کنم از دوران عقد هیچ چیز نفهمیده بود.آخرش هم گفت :
- اما همه لوازم برقی ام را خریدم همه اش هم مارک معروف است.
این طور که فهمیدم همه لوازم بدرد بخور و بدر نخوری را که به اسم وسیله آشپزخانه توی فروشگاه دیده بود خریده بود.
و حالا نمی دانست برای تهیه بقیه جهیزیه اش چکار کند.
چشمش هم به دست اقوام مادری اش بود.
مادرم همیشه یک ضرب المثل بکار می برد می گفت: نان خالی ات را بخور و منت قصاب را نکش.
آخرین نظرات