حکمت 191 را می خواندم و ژرف در معنای آن،
با تلاش در میان کلمه ها، جستجو
می کردم معانی را.
دست و پاشکسته خود را به دنبال کلام امام می بردم تا مگر با ذهن خام خودم، قطره ای از معرفت خروشان دریای علمِ آن را دریابم.
و هزاران درود و سلام خدا بر او باد در آنجا که فرمود:
انسان ها در دنیا تخته نشان تیرهای مرگند و….
آری’ در اطراف نگریستم و انواع مرگ ها را از نظر گذراندم.
همان تیرهای گوناگونی که بر آدمی روان است،
همان انسان هایی که هر کجا روند آماج این تیرها می شوند و از این تقدیر رهایی ندارند؛
آدمی گر در کوره راه های سخت باشد و گر در تخت خواب دیبا و الوان، همو طعمه تیر مرگ می شود.
مصیبت ها در گذرگاه های حیات در کمین انسان نشسته تا به یغما ببرد ثروت و سلامتی او را و برباید سرخوشی اش را.
آب دهانی که نرم است و گذرا، اگر به دمی و آنی بیراهه نشیند، می شود
برنده ترین خنجر دنیا و می بُرد نفس را از او.
یا!!! همان لقمه چرب و لذیذی که با ولع بر دهان می بَرَد و می بلعد، در لحظه ای که بایستد و رد نشود، می شود خاموشی نوردیده و تلخی کام دنیا.
در شگفتم از زر و زیور و مسرت بر روز میلادم،
آنجا که سالی و ماهی و هفته و روزی بر خسران و زیان عمر باید گریست، آنجا که قدم هایم به سوی مرگ و بازگشت تندتر می شود؛
چگونه می خندم و شادباش می گویم بر خود.
تن و روح وجان من در این گذر’ فرسوده و مخروبه ای بیش نیست چرا که من یار مرگم و او ملازم و همراهم.
به جاودانگی و ماندگاری هیچ امیدی نیست چرا که شاهد مرگ بزرگان و ویرانی آبادی ها هستم،
هیچ چیز ماندگار و ابدی نیست مگر
رب العالمین.
هزاران هزار سلام و درود بر روان آن بزرگ مرد تاریخ.
آخرین نظرات