نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم فریبا حقیقی
استاد شاهسنایی وقتی جلسه اول سر کلاس آمد و با بچه های ترم اول و کتاب مفهومی علوم قرآنی مواجه شد، دست هایش را محکم به هم چسباند و گفت: _کارمون خیلی سخته بچه ها. این صحبت استاد و حجم درس علوم قرآنی، تمام سه شنبه های ترم اول من را به دعای توسل ختم می کرد (برای عاقبت به خیر شدن کلاس و فهم راحت درس). درس محکم و متشابه بود و استاد شاهسنایی عزیز که از شدت توضیح و مثال برای ما دچار سرگیجه شدند؛ اما دست بردار نبودند و می خواستند مفهوم این دو کلام مهم را به هر نحوی برای ما جا بیندازند. یک روز از استاد پرسیدم: _ استاد آیا متن کتاب کافیه برا امتحان؟ باهمان نگاه جذبه دارش به من خیره شد و جواب داد: _من فهم این درس برام کافیه و کاری به نوشتن جواب کتابی ندارم، پس سعی نکنید برای من حفظ کنید، من از جواباتون می فهمم . این حرف استاد به هر دلیلی آویزه گوش من شد؛ سعی می کردم تا بیش تر روی مفهوم کار کنم تا بازی کلمات و کلام. دو ترم گذشت و من درس علوم حدیث را پیش رو داشتم و درس دهم آن و اصطلاحات متن حدیث. یکی از این اصطلاحات، محکم و متشابه بود. ناخودآگاه تمام حرکات و حرف های استاد پیش رویم ظاهر شد. یادم افتاد به دست استاد که نشان می داد و می گفت: _"یدالله فوق ایدیهم” برای ما دست جسمی را در پی ندارد بلکه معنای قدرت او را نشان می دهد و … آویزهء “مفهوم را بفهمید” برایم مسلم شد؛ با یک نگاه به خط کتاب به تمام معنای آن پی بردم و برایم جا افتاد. پ ن. استاد عزیز هر کجا هستی خدا پشت و پناهت و دلتنگ آن نگاه های جذبه دارت هستم.
آخرین نظرات