از کوچکی با او آشنا بودم.اما با یک احساس غریب و ناخوشایند.از اینکه بخواهم او را وارد زندگی کنم می ترسیدم.
از اینکه فکر بقیه نسبت به من چه تغییری می کند.ازینکه برخورد خانواده و دوستانم وآشنایان چگونه می شود.از مخالفان سرسختش بودم اما انگار قسمت بود وارد زندگیم شود و با ورودش به زندگیم تغییرات زیادی ایجاد کند.
بله از همان چیزی که می ترسیدم بر سرم آمد.
بالاخره کم کم جایش را در زندگیم باز کرد و شد جزیی از زندگی روزانه من که اکثرا با من بود.
اوایل احساس خوبی نداشتم و با اینکه انتخاب خودم بود باید تحملش می کردم اما مدتی که گذشت با او انس گرفتم و حس خوبی پیدا کردم با وجودش احساس امنیت وآرامش داشتم.با امدنش برکت را به زندگیم آورد و بخاطرش حرمت خیلی چیزها را نگه داشتم.
اخلاقم بهتر شد.
بخاطرش به راه های خوبی کشیده شدم که هنوز هم باورم نمی شود.
الان که به چندسال پیش فکر می کنم که چقدر مخالفش بودم ولی الان حتی یک دقیقه هم حاضر به ترکش نیستم و حفظ حرمتش برایم خیلی مهم شده است.
حالا می فهمم معنای مصونیتش را و اینکه چرا می گفتند محدودیت نیست.شاید اگر خودم قبل و بعدش را ندیده بودم این حرف ها برایم فقط در حد شعار بود اما من همه اینها را با تمام وجود حس کردم.
البته این را نادیده نگیریم محجبه های بی حیایی که لکه ننگ اند برای ارثیه ای که از حضرت زهرا سلام الله علیها و دخترشان حضرت زینب سلام الله علیها به ما رسیده ودیدن این ها مایه تاسف است.
دختران چادری قبل از انتخاب چادر فکر کنید که قرار است از چادر چگونه و در چه راهی استفاده کنید برای ترویج فرهنگ فاطمی یا وسیله ای برای سواستفاده دشمن.شما ارزشمندید و با در پناه چادر و مصونیت چادر رشد کنید به نحوی آینده ساز مملکت گردید چون در هرصورت نقش مهمی دارید مادران آینده سرزمین من.
آخرین نظرات