نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ کوثر ولایت:
سرکار خانم صفورا صیرفیان پور
منتظرانت، شهر را برايت ريسه كشيده و چراغان كرده اند. كوچه ها و خيابانها رنگ ديگرى به خود گرفته است. همه جا شربت و شيرينى پخش مى كنند. همه به هم تبريك مى گويند و همه چيز در ظاهر نشان از تو دارد.
در اين ميان اما، گاه بعضى صحنه ها دل آدم را به درد مى آورد و حتما دل تو را هم. برخى تو را بهانه شادى ها و گناهانشان كرده اند. در پس اين جشنها و چراغانى ها و شادى ها هم، مى توان غربت و تنهاييت را حس كرد آقا!
در كوچه اى در مركز شهر، خانه اى بود كه همراه شربت، يك موسيقى بلند و آنچنانى آن هم با صداى زن پخش مى كرد، طورى كه خيال مى كردى مجلس عروسى بر پاست. دور دور ماشين ها تا پاسى از شب براى ديدن چراغانى ها و پرسه دختران و پسرانى با وضع غير مناسب در شب ميلادت حتما دلت را به درد آورده است. غربت از اين بالاتر كه آدم در جشن خودش و در ميان منتظرانش هم، تنها باشد!
مى گويند حسين را منتظرانش كشتند، خدا كند ما آن گونه نباشيم. كاش در پس جشن ها و شادى هايمان غربت تو را از ياد نبريم. كاش جشن ها و چراغانى هايمان لايق قدم هاى تو باشد، به ما سر بزنى و همراه ما در ايام ميلادت شادى كنى و خون به دل نباشى.
آخرین نظرات