مادرم صدا زد: ریحانه, تلویزیون را روشن کن تا صدای اذان در خانه بپیچد .تلویزیون را که روشن کردم اذان تمام شده بود. کانال راعوض کردم تا اذان تهران که دیرتر از اصفهان شروع می شد را گوش کنم. شبکه 3را که گرفتم فوتبال پخش می کرد. طبق روال همیشه که وسط فیلم اذان را پخش می کرد منتظر شدم تا وسط فوتبال هم اذان را پخش کند, ولی زهی خیال باطل. گزارشگر فوتبال گفت: موقع اذان به افق تهران است از همه شما التماس دعا داریم و بقیه گزارشش را ادامه داد. با تعجب از خواهرم پرسیدم :این, یعنی نمی خواهند اذان راپخش کنند؟خواهرم جواب داد: وسط پخش زنده فوتبال اذان پخش نمی کنند. با حرص گفتم یعنی فوتبال از اذان واجب تر است.
نمازم راکه خواندم هنوز فوتبال ادامه داشت که ناگهان گل زدند,گزارشگر با هیجان در مورد گل زده شده صحبت می کرد, بعد شروع کرد در مورد فردی که گل زده بود صحبت کردن,که به تازگی از همسرش جدا شده است. این چیزها برای خواهرم که اهل فوتبال بود عادی بود ولی من از پخش کردن اسرار مردم جلوی چندین میلیون تماشاچی خیلی متعجب و ناراحت شدم. بلاخره فوتبال تمام شد, و بلافاصله اخبار ورزشی شروع شد. گوینده اخبار ابتدا در مورد فوتبال آن روز صحبت کرد, در مورد آسیب شدیدی که به یکی از فوتبالیست ها آمده بود حرف زد و بعد با وزنه برداری که به خاطر آسیب هایی که از ورزشش دیده بود چند با بدنش را زیر تیغ جراحی برده بودصحبت کرد .بعد هم در مورد آدامس جویده شده فوتبالیستی که دریک حراجی فروخته شده بودصحبت کرد.
با تعجب به صحنه های عجیبی که برای بقیه عادی شده بود نگاه می کردم. با خودم فکرکردم که یعنی این, آن ورزشی است که مد نظر پیامبران و ائمه و علما بوده است؟
آخرین نظرات