شوق وصال
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ:
لیلا بابا ربیع
با درونم چه کنم؛ حس پرواز عجب شوق نگاری دارد دل دیوانه عجب حال و هوایی دارد من دل خسته گریزان درین قفس عاقبت ره به کدام منزل نو دارد نور چشمان تو و فکر دلم در بر تو ساقیا می بده بر من که چه حالی دارد من از هجر لبش سوزم و هر دم بروم مثل تشنه که بر لب عطشی باز دارد.
پاکی دریا تویی بر دم گیسوی کمند دل دیوانه عجب راه به جایی دارد گرد خاک قدمش سرمه چشمم دارم بر در معرفتش جای به جانان دارد آن قدر لطف نمایم ز در حکمت او جای نیش نوش کشانم ز لبش دارد.
آخرین نظرات