نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ:
سرکار خانم فریبا حقیقی
رفیق فقط پول توی جیب است. حرفی که مادربزرگ خدا بیامرزم همیشه می گفت.
اما من به این حرف اعتقادی ندارم. رفیق فقط چند دستمال کاغذی و تسبیح و یک مفاتیح. رفاقت های من و این چند قلم کالای ساده خیلی بیش تر از رفاقت های پول و جیب برایم معنا پیداکرده.
شده وقت هایی که پولی در جیبم نبوده اما تسبیح مرا رها نکرده و وقتی چشم هایم به ناگواری های روزگار تَر می شود، فقط دستمال کاغذی های سفید یاورم می شوند و تنهایم نمی گذارند، یا حتی وقت هایی که آشفته از احوال دلم می شدم؛ قایقی به نام مفاتیح الجنان به یاری ام می شتافته و آرامم می کرده.
رفقا هرکدام روز و روزگار و دلیلی برای رفاقت دارند و انقضای دلیل و روزگارشان که فرا می رسد، سهم دل ما دوباره تنهایی و بی کسی می شود اما!
رفقای من هیچ گاه مرا تنها نگذاشته اند و هیچ گاه از من گِله ای نکردند که چرا زود رفتم و چرا دیر آمدم؟هرگاه به دامانشان پناه بُردم مرا در آغوش گرمشان گرفتند و پناهم دادند.
آخرین نظرات