تاج نامرئی
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم زهراگلستانه
توی اتوبوس نشسته بودم و از حوزه برمی گشتم. در یک ایستگاه که اتوبوس ایستاد راننده از اتوبوس پیاده شد؛ به سمت درِ عقب آمد؛ از خانم ها خواست که کنار بروند و از لابه لای جمعیت ویلچری که خانمی رویش نشسته بود را بیرون آورد؛ آن خانم را پیاده کرد و اتوبوس راه افتاد؛ خانم به تنهایی شروع به هل دادن ویلچر کرد. با خودم گفتم: _یعنی هر وقت این خانم بخواد جایی برود حتما باید یک نفر به او کمک کنه؟ چقدر سخته ! آخه تا کی؟ خوب دیگران هم برای خودشون کار دارند واقعا که درست گفته اند که سلامتی مانند یک تاج روی سر ماست که دیگران آن رامی بینند و خودمان نمی بینیم.
آخرین نظرات