قبل قبل های آمدنت بود و ما هی گفتیم:
_ یکماه
پانزده روز
ده روز
سه روز
بلاخره آمدی
مثل هرسال آرام ولی سرشار از هیاهو
لب خاموش و پرخبر
و چقدر غر زدیم که شب امتحانی وقت آمدنت بود؟؟
حلالمان کن
تو که مثل همیشه غرغر ما را شنیدی و خم به ابرو نیاوردی.
ساکت و صبور و آرام
و ما شلوغ و غرغرو و پر سر و صدا
آمدی
چشم برهم زدم
دیدم می خواهی بروی
دنبالت دویدم و گفتم:
به کجا چنین شتابان
گفتی هنوز هستم
دوازده روز است کنگر خورده ام
با خودم گفتم:
_دوازده روز!
کی رفت؟
کی گذشت؟
مگرهمین دیروز نبودکه غر می زدم
صدای غرغرم هنوز در گوشم زنگ می زند
رمضان نرو
اگر می خواهی بروی آرام تر برو
من هنوز درکت نکردم
ای ساربان آهسته ران
کآرام جانم می رود
آن دل که با خود داشتم
با دل ستانم می رود
آخرین نظرات