نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ:
مهربان
- چیه خانم به چی زل زدی؟
_ به شاهنامه ای که تو دستتونه.
_هه، نکنه حق ندارم اینم دست بگیرم! چی شده از گیر دادن به حجاب رسیدید به ابیات فردوس پارسی زبان؟
- نمی دونم چه جسارتی بهتون کردم که، مستحق این طرز برخورد شما هستم؛ جز اینکه به کتابتون خیره شدم و یاد ابیات فردوسی افتادم که به زعم خودتون فارس زبان هستن و دوست دار ایرانند؟
_ شما حرف از شعر نزن. از دوست داشتن ایران که اصلا حرف نزن. به گند کشیدید ایران رو.
اصلا ذوق هرچی شاعر جوان کور کردید نمی تونن از افتخارات ایران، شعر بگن. هرچند دیگه افتخاری نیست، هرچی بود مال گذشته اس. شما برو برای اعراب افتخار بیافرین.
و کمی آروم تر گفت: 《مقلد عرب》
من هم پاسخ دادم: 《شما فردوسیو می شناسید؟ شعرهاشو خوندید؟》 _ حالتم خوب نیست نمی بینی تو دستمه؟ الان دارم میرم تو همایشی که بخاطر بزرگداشت ایشون برگزار کردند شرکت کنم.
_ بنده علی رغم جسارت نکردنم به شما، و البته متهم شدنم، اما این بار رو جسارت می کنم و خدمتتان عرض می کنم که، مطمئنم شما شاهنامه نخوندید. همون جور که قرآن نخوندید. اگر خونده بودید کمی نسبت به اجناسی که می خرید بیشتر دقت می کردید. این made in turkey که روی کیفتون زده یه تضاد بزرگ با شاهنامه تو دستتون داره. _ چه ربطی داره خانم توهم زدیدا ربطش اینه که فردوسی از شکست ترکان تو شعرهاش گفته. می خوام بگم در واقع افتخار کردن به فردوسی بخاطر متکی بودن به خودش و فرهنگ خودشه. و باید اینم خدمتتون بگم که ایشون به اهل بیت علاقه داشتن یعنی ترک و عرب مطرح نبوده حفظ اصالت مطرح بوده. بزرگی سراسر به گفتار نیست دو صد گفته چون نیم کِردار نیست _ دقیقا، پس از بالا منبر بیا پایین برو آشپزیتو کن. برو بابا خدا روزیتو جای دیگه بده. این را گفت و پیاده شد. من هم همان ایستگاه پیاده شدم. به نظر می آمد دیدگاهمان به ابیات فردوسی متفاوت بود، هرچند هر دو مقصدمان یک جا بود، همایش بزرگداشت فردوسی.
آخرین نظرات