مادری و حس آن را، شاعران و ادیبان بسیار سروده.
مادری را باید مادر شد و تعریف کرد اما مادرانه شدن، فقط با عاشقی معنا می شود و رنگ می گیرد.
روی سخنم با آن مادری است که مادری کرد و مادر شد.
ام البنین را می گویم، بهتر است او را
ام الشهدا نامید.
شبانه های علی را هم نوا می شد و توفیق همسر شهید شدن را با
ام الشهید شدن همراه می دید.
مویه های وداع با حسن(ع) آن سید جوانان بهشتی را چنان سر داد که زهرا (س) به دلداریش شتافت. ادب ولایت مداری را قطره قطره در کام پسرانش می ریخت و ذره ذره وجودشان را خالص تر و عاشق تر می کرد.
آمده بود برای پروراندن ماه و ستاره، فلسفه وجودش روان ساختن ماه در پی خورشید بود.
آنجا که آفتاب آمد دلیل آفتاب را در قاموس خود دگرگون و ماه در پی آفتاب را دلیل آفتاب معنا کرد.
ماه و خورشید را با هم بر سر نیزه فرستاد و ستارگان را بر مدار آن ها نهاد.
آسمان تاریک روزگاران را با ماه و ستارگانش به یاری خورشید، نورافشان کرد تا مگر دل های تاریک جرعه ای از نور بیابند و رفع عطش کنند.
شهید بودن لطف بیکران خداوندی را در پی دارد،
اما مادر شهید بودن بی کرانگی را درمی نوردد و به ابدیت می رساند. آنجا که نام و نشان از فرزندان نمی جوید و فقط در پی حسین فاطمه روان می شود،
مُهر تایید ولایت را بر شناسنامه عبودیت می زند.
شرمساری ام اشهدا در مقابل زهرا (س) بر ضجه ها و ناله هایش می افزود.
اگر چون ام البنین نبود امروز هم مادران عاشق را نمی یافتی،
آن مادرانی که گلهای خود را از قُنداق به کام شهادت گرفته و شهد ولایت نوشانده اند،
مادرانه هایشان را با عشق معنا کرده و با سرسپردگی همراه.
آخرین نظرات