سال 95 بود که دعوتمان کردند و گفتند:
- بجای این که مطلب کپی کنید تولید محتوا کنید. جلسه پشت جلسه, سخنرانی پشت سخنرانی.
بلاخره تابستان شد و کلاس روایت نویسی با حضور خانم حسینی برگزار شد. کلاس خیلی خوبی بود با اشتیاق سرکلاس ها حاضر می شدم و تکالیف آن را انجام می دادم.
بعد هم برای بچه ها کلاس را برگزار کردم . بعد از چهار دوره برگزاری کلاس و ایجاد گروه در تلگرام و آموزش های اولیه نوشتن, تقسیم وظایف کردم و خیلی جدی فعالیت را ادامه دادم.
گاهی تا دیر وقت مطالب بچه ها را ویرایش می کردم. موضوعات پیشنهادی را برای بچه ها داخل گروه قرار می دادم و از آن ها فعالیت می خواستم.
بعضی از اینکه نوشته هایشان را ویرایش می کردم ناراحت می شدند. بعضی از این که می خواستم مطالبشان را کوتاه تر کنم بعضی هم از قانون مند نوشتن, می نالیدند.
اما اعتراض اصلی بچه ها سر این موضوع بود که چرا از مطالب کپی و نوشته های دیگران و عکس های اینترنتی نباید استفاده کرد.
چون تاکید من برمحتوای تولیدی بود.
از بهمن که گروه من فعالیتش را شروع کرد تا اردیبهشت که گزارش کار وبلاگ ها رابرای مدارس فرستادند فعالیت ما سه ماه به طور مداوم ادامه داشت و حداقل روزی یک مطلب تولیدی باید در وبلاگ بارگزاری می شد.
غیر از این که کانال وبلاگ را در تلگرام و سروش و ایتا و بله راه اندازی کردیم و مطالب را به صورت اشتراک گذاری لینک وبلاگ در آن گذاشتیم.
مشکل جدید این بود که اعضای کانال دوست نداشتند برای خواندن هر مطلب لینک را باز کنند و اینطور بود که اعضای کانال ما با وجود تبادل و تبلیغ زیاد هر روز آب می رفت.
مجبور شدیم برای کانال هم مطالب جذابی بگذاریم تا اعضا راحفظ کنیم و این زحمت مضاعف می طلبید.
تا سه شنبه هفته قبل که گزارش وبلاگ به مدارس فرستاده شد.
رتبه 9
مسئول فرهنگی گزارش را به دست من داد و رفت.
من متوجه شدم که با توجه به فعالیت های سه ماهه ما, اصلا از رتبه ام راضی نبودند.
بچه های گروه که متوجه شدند گزارش فصل زمستان وبلاگ آمده برای اطلاع از نتیجه زحماتشان پیش من آمدند.
همه فکر می کردیم که رتبه اول را بگیریم.
با لب و لوچه آویزان از من علت نهم شدن وبلاگ را جستجو می کردند.
تصمیم گرفتیم به 8 وبلاگی که برتر از ما شده بودند, سرکی بکشیم. حتما فعالیت آن ها از ما عالی تر بوده, مطالب بهتر و زیادتر, همانطور که خودشان از ما خواسته بودند.
برترین وبلاگ استان اصفهان را که باز کردم انگار سطل آبی روی سرم ریختند. دریغ از یک خط نوشتن.
صوت های درس های مختلف و بعد هم مداحی.
فاطمه گفت:
- مگه نگفتند مطلب تولیدی, این که مطلب نیست.
- فریبا گفت: یعنی اینا خودشون مداحی کردن و ضبط کردن که برتر شدند. مداحی فلانی و بهمانی و بیساری بود که از سر و کول وبلاگ بالا می رفت.
وبلاگ بعدی عکس کاملا کپی با یک عنوان انگلیسی.
بعدی که لابلای مطالب کپیش شاید چند خطی هم می نوشت. اما اصلا آدرس نزده بود که این مطلب از کجا کپی شده.
خیلی از این کپی برداری ها را قبلا جاهای دیگر, آن هم چند سال پیش خوانده بودم اما چون آدرس نداشت نمی فهمیدی که چقدر از مطالب کپی هستند.
بقیه وبلاگ ها هم کمابیش همین وضعیت را داشتند.
واقعا نمی دانستم چه جوابی به آن ها بدهم. تازه جواب مسئولان هم مانده بود.
و من ماندم و صفحات وبلاگ روبرو و یک گروه دوازده نفری منتظر جواب من آن هم با دهان باز و فکر جواب مسئولین.
فکر کنم بهترین و بی درد سرترین راه بالا بردن آمار وبلاگ بازگشت به جاهیت مجازی است یعنی از کپی به کپی.
آخرین نظرات