نزدیک موسسه که رسیدم وجیهه را دیدم که قدم زنان حرکت می کرد در حالی که سرش را به طرف درخت توت همسایه که از دیوار پایین آمده بود چرخانده بود. گفتم: _ سلام فکرنمی کنی کلاس دیر شده؟ نگاهش از درخت توت به طرف من برگشت و گفت: _ سلام (وای اگه بدونی چقدر… بیشتر »
آخرین نظرات