نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ گل نرگس اولین بار بود که بدون آن ها ساکم را می بستم، حس عجیبی بود ، بین ماندن و رفتن گیر افتاده بودم، ولی همه می گفتند برو، باید بروی، اما دلم نمی دانست چه کند در میان آن همه زمزمه… بالاخره راهی شدم ، بدرقه ام کردند… بیشتر »
آخرین نظرات