ارسال شده در 29 بهمن 1397 توسط ریحانه علی عسکری در اخلاقی وتربیتی, فرهنگی, روایت تولیدی, #به قلم خودم
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ ریحانه علی عسکری همراه دایی بزرگم از راه خانه پدربزرگ که در یکی از روستاهای تیران بود، عازم اصفهان بودیم. دایی سفارش کرد که سریع تر راه بیفتیم تا به تاریکی نخوریم. هنوز نیم ساعت از حرکت ما نگذشته بود که ماشین خاموش کرد… بیشتر »
آخرین نظرات