یلدا
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکارخانم لیلا باباربیع
در انتهای شب خیال ، با آرزوی پاگرفته از احساس و نگاه حاکی از عشق دست در دست تو پای کوبان نگاهم به تاریکی پنجره افتاد و دلم گرفت .
شاید همه مثل من خوشبخت نباشند، گفتی :
تو را چه شده ست که چنین در تاریکی به نظاره نشستی؟
شاید یلدای پشت پنجره همان دختر مبهوت در تاریکی به نور عادت ندارد .
انگار سال ها در تاریکی اسیر دیوار شهر پر سکوت قرار گرفته است.
یک دقیقه انتظار من و تو گاهی برای آن هزاران نفس ناگشوده باشد …
دریا#
آخرین نظرات